تا به حال نام یوم الهدم را شنیده اید ؟ یوم الهدم یعنی روز ویران کردن ...
در هشتم شوال سال ۱۳۴۴ هجری قمری پس از اشغال مکه ، وهابیان به سرکردگی عبدالعزیزبن سعود روی به مدینه آوردند و پس از محاصره و جنگ با مدافعان شهر ، سرانجام آن را اشغال نموده ، مأمورین عثمانی را بیرون کردند و به تخریب قبور ائمه بقیع و دیگر قبور هم چنین قبر ابراهیم فرزند پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم – قبور زنان آن حضرت ، قبر ام البنین مادر حضرت اباالفضل العباس – علیه السلام – و قبر عبدالله پدر پیامبر و اسماعیل فرزند امام صادق – علیه السلام – و بسیاری قبور دیگرپرداختند .

حضرت یونس علیه السلام از پیامبرانی است که نام او در قرآن کریم، چهار مرتبه در سوره های نسا، انعام، یونس و صافات آمده و در دو سوره انبیا و قلم نیز وصف او شده است. حضرت یونس حدودا سی ساله بود که ازطرف خدا مامور به ارشاد مردم شهر نینوا در کشور عراق شد. سالها تبلیغ کرد و در راه ارشاد آن ها کوشش نمود؛ ولی آنها که تعدادشان از صد هزار نفر هم بیشتر بود، دایما او را تکذیب می کردند و به او تهمت می زدند و می گفتند تو هذیان میگویی، ما نمی خواهیم از تو پیروی کنیم و دعوت تو راقبول نمی کنیم. با این حال یونس باز هم ماموریتش را انجام می داد و دایما آنها را هدایت میکرد. در تاریخ آمده که فقط دو نفر به او ایمان آوردند؛ یکی از آنها عابد و زاهد بود و دیگری عالم و حکیم. بقیه هیچ عکس العملی نشان ندادند و حتی در صدد قتل و آزار او بر آمدند. در این موقع، یونس به درگاه خدا شکایت کرد و خواست که مردمان شهر را نفرین کند. مرد عالم و حکیم، به علت حکمتی که داشت از یونس خواست که آنها را نفرین نکند؛ ولی مرد عابد با یونس هم عقیده بود و از او می خواست که آن ها را نفرین کند.
اسماعیل پسر بزرگ حضرت ابراهیم علیه السلام و از انبیای بزرگ الهی بود. مادرش هاجر، کنیز ساره، همسر اول ابراهیم علیه السلام، بود.
ساره چون نازا بود هاجر را به ابراهیم بخشید تا از وی صاحب فرزند شود. وقتی هاجر حامله شد، فرشته ای وی را بشارت داد که نسلش زیاد خواهد شد و گفت نام فرزندش را اسماعیل بگذارد. مدتی بعد ساره نیز به قدرت خداوند حضرت اسحق را به دنیا آورد.
حضرت ابراهیم علیه السلام به دستور الهی اسماعیل و هاجر را به سرزمین حجاز و مکه برد و در بیابان مکه رها کرد و خود به شام بازگشت .
با رفتن ابراهیم علیه السلام تشنگی بر اسماعیل و هاجر غلبه کرد و هاجر در جستجوی اّب هفت مرتبه فاصله بین دو کوه صفا و مروه را طی کرد و هنگامی که ناامیدانه به نزد اسماعیل بازگشت، با شگفتی فراوان دید اسماعیل پا بر زمین سائیده و از اّن محل اّب بیرون جوشیده است. هاجر خطاب به اّب گفت:«زمزم» یعنی «بایست.» آب زمزم به لطف خداوند،هنوز همواره از همان چشمه میجوشد.
اسماعیل در سرزمین مکه بزرگ شد و در تیراندازی مهارت یافت. ابراهیم علیه السلام چندبار به دیدن اسماعیل و هاجر رفت، و در یکی از همین سفرها بود که به امر خداوند به بنای کعبه پرداخت و اسماعیل نیز در این کار یاریاش کرد.
اعراب خود را از نسل اسماعیل و عبرائیان خود را از نسل اسحق میدانند. حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم نیز از تبار حضرت اسماعیل علیه السلام بوده است.
در قرآن 12 بار از ابراهیم علیه السلام نام برده شده و به رسالت وی تصریح شده است. در قرآن کریم ذکری از اینکه «ذبیح» چه شخصی بوده است در میان نیست، اما چون در سوره صافات، ذکر اسحاق علیه السلام پس از گزارش ذبیح آمده است، مفسران مسلمان اسماعیل را ذبیح میدانند، ولی در تورات فرزندی که ابراهیم به قربانگاه برده اسحاق بوده است.
منابع :
دایره المعارف تشیع ج2، اعلام قرآن، خزائلی، دایره المعارف بزرگ اسلامی ج 8، قصص الانبیاء، مروج الذهب ج1 ص 57
حضرت ابراهیم علیه السلام پسر تارخ از نوادگان حضرت نوح علیه السلام و از پیامبران بزرگ الهی است. پیامبران هر سه دین توحیدی جهان، یعنی اسلام، مسیحیت و یهودیت، از فرزندان ابراهیم به شمار میآیند.
ابراهیم بر طبق روایات، 3000 سال پس از آفرینش آدم یا 1263 سال پس از نوح، به دنیا آمد. محققان، سرزمین بابل یا شوش یا حران را زادگاه ابراهیم میدانند.
![]() |
نمرود، پادشاه زمان حضرت ابراهیم، بر اساس پیشگویی کاهنان و ستاره شناسان که از به دنیا آمدن کودکی که تاج و تخت او را در هم میکوبد خبر داده بودند، دستور داده بود از زنان باردار مراقبت بسیار به عمل آید. از این رو مادر حضرت ابراهیم، امیله، به هنگام درد زایمان رو به صحرا نهاد و فرزند خود، ابراهیم، را در غاری در بالای کوهی به دنیا آورد و تا سالها او را در همان مکان مخفی نگه داشت.
ابرهیم که در استدلال و سخنوری از استعداد خوبی برخوردار بود به فرمان خدا دعوت به توحید را از عموی خویش آزر شروع کرد، در مرحله بعد به میان قوم خود رفت و پس از گذر از مرحله سخنرانی و مرز استدلال، برای درهم شکستن باورهای بیپایهی بتپرستان، با تبر، بتهای بتکده بتپرستان را درهم شکست. او با این کار، مورد خشم نمرود و مردم قرار گرفت و به فرمان نمرود در آتش افکنده شد ولی خدا خطاب به آتش فرمان داد:«یا نار کونی برداً و سلاماً علی ابراهیم»(ایآتش! بر ابرهیم سرد و آرام باش.) و ابراهیم بدون آنکه از آتش گزندی ببیند، از میان آن بیرون آمد.
ابراهیم، به دستور نمرود، از سرزمین خود رانده شد و همراه همسرش، ساره، به مصر رفت و به دعوت توحیدی خود ادامه داد. پس از ازدواج با همسر دوم خود، هاجر مصری، به شام رفت، آنگاه برای دلجویی از ساره، هاجر و فرزندش، اسماعیل، را به مکه برد و خود به شام برگشت.
او از سوی خدا «خلیل الله»(دوست خدا) لقب یافت. در آستانه پیری به اتفاق فرزندش، اسماعیل، مأمور تعمیر و آبادانی خانه خدا شد و آنگاه به دنبال خوابی که دیده بود، اسماعیل را جهت ذبح به قربانگاه برد و از آزمایش الهی سربلند بیرون آمد.
حضرت ابراهیم فرزندی هم از ساره داشت به نام اسحاق که پیامبران بنی اسرائیل از نسل اویند.
مدت زندگانی حضرت ابراهیم را از 175 تا 200 سال نوشته اند.
وی در مزرعه اش به نام «حبرون» مدفون است که امروزه آن را شهر الخلیل مینامند.
منابع :
اعلام قرآن، خزائلی، دایره المعارف تشیع ج 1، تفسیر نمونه ج 10 ص 397، قصص الانبیاء، تاریخ یعقوبی، ج 1 ص 24، مروج الذهب ج 1 ص 56
گفته اند: حضرت داوود چهار پسر داشت هر روز مشغول عبادت خدا بود روزي از آن روزگار كه به عبادت مشغول بود در نماز به سجده رفت و وقتي از سجده برخاست ديد كه تمامي فرزندانش مرده اند و تنها سليمان زنده مانده است بسيار ناراحت و غمگين شد و به آسمان نگاه غمگيني كرد در اين هنگام جبرئيل فرود آمد و به پيغمبر داوود عليه السلام فرمود شكر خدا را به جا بياور و بدان كه خداوند در همه حال تو را امتحان ميكند و اين فرزندي كه باقي مانده روزگاري به پيامبري مبعوث ميشود و جانشين تو خواهد شد و خداوند به او علمي عطا ميكند كه تا كنون به هيچ انسان و پيغمبري عطا نكرده و قدرت بالايي بدست مي آورد و با تمامي مخلوقات صحبت ميكند و زبان آنها را ياد ميگيرد پس حالا به ادامه عبادت مشغول شو.
داود پس از کشتن غول جالوت،
داوود(عبري: به معني محبوب) پسر يسي از فرزندان يهودا و از طايفه بنياسرائيل بود که در بيتلحم زاده شد.
او به جاي شاؤل به پادشاهي اسرائيل رسيد و تابوت عهد خداوند را به اورشليم آورد.
داوود چهل سال در يهوديه فرمان راند و در ?? سالگي مرد. جسد داوود را بر کوه صهيون دفن کردند.
واژه داود که در زبان عبری «داوید» تلفظ میشود، به معنای «محبوب»[1]بوده و نام یکی از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل میباشد، او اولین پیامبری است که دارای کتاب آسمانی به نام «زبور» بوده و از ذریه اسحاق (ع) فرزند ابراهیم و همعصر با «اشموئیل» میباشد و از جمله انبیایی است که دارای حکومت و منصب قضاوت بوده و زبان پرندگان را میدانسته.[2]
رمز شكست بنی اسرائیل گمشده طالوت
پادشاهی طالوتنبرد طالوت با جالوت
حضور داود در سپاه طالوتداود علیه السلام به جنگ جالوت می رود
اشعیاء نبی
به معنای:در زبان عبری نام اشعیاء یعنی : " خدا نجات داده " می باشد.
محل او در کتابمقدس:کتابی به نام او که بیست و سومین کتاب از مجموعه کتابهای عهد عتیق می باشد.همچنین از او در کتابهای دوم پادشاهان فصل های 19 و 20 و کتاب دوم تواریخ فصل های 26 و 32 نام برده شده است.
محل تولد: اورشلیم-اسرائیل.
زمان حیات:تقریبا بین سالهای 740 تا 681 قبل از میلاد عیسای مسیح.
اصل و نسب او : به احتمال قوی در خانواده ای از نسل پادشاهان که به داود نبی ختم می شد بدنیا آمده بود. او پسر مردی بنام آموص بوده است.( کتاب اشعیاء 1: 1 )
ضعف ها:
به دلیل نداشتن جزئیات زندگی او بر ما معلوم نشده است
او را ایلیا و یا الیاس نیز نامیده اند،نام او به معنای یهوه خداست، می باشد. در کتاب مقدس در کتاب اول پادشاهان فصل های 17 تا 21 و دوم پادشاهان فصل اول از او یاد شده است. محل تولد این پیامبر را تیشبت شهری در استان جلیل ذکر نموده اند. در مورد زمان حیات این پیامبر تقریبا 875 سال قبل از تولد مسیح را گفته اند.
میگویند از 124 هزار پیامبری که برای راهنمایی
انسانها مبعوث شده اند بیشترشان در منطقه بین النهرین
بوده است.ایران ما نیز میزبان بسیاری از این انسانهای
خاص بوده و اینک آرامگاه آنان در عین حال که سبقه
باستانی و تاریخی دارند ، مکانی روحانی و مذهبی نیز
محسوب میشوند.
حیقوق نبی از پیامبران بنی اسراییل است که حدود ۲۶۰۰ سال پیش می زیسته و نگهبان معبد بزرگ یهودیان در اورشلیم بوده است.
علم رمل از معجزات حضرت دانيال نبي عليه السلام است و نيز حضرت اميرالمومنين عليه السلام از اين علم بهره مند بودند واين علم بر پايهء اعداد وعناصر اربعه است وتا حدودي ميتوان از اينده با خبر شدالبته به توسط اين علم . وبيشتر بر مبناي سيرخط ونقطه است رمل نيز مانند علوم ديگرشاخه هاي گوناگوني دارد
همان طور که خدا می گوید در سنت الهی تغییر وجود ندارد "مشرکان با نهایت تأكید به خدا سوگند خوردند كه اگر پیامبرى انذاركننده به سراغشان آید، هدایت یافتهترین امّتها خواهند بود امّا چون پیامبرى براى آنان آمد، جز فرار و فاصلهگرفتن از (حق) چیزى بر آنها نیفزود اینها همه بخاطر استكبار در زمین و نیرنگهاى بدشان بود امّا این نیرنگها تنها دامان صاحبانش را مىگیرد آیا آنها چیزى جز سنّت پیشینیان و (عذابهاى دردناك آنان) را انتظار دارند؟! هرگز براى سنّت خدا تبدیل نخواهى یافت، و هرگز براى سنّت الهى تغییرى نمىیابى"(سوره فاطر 42-43) البته هیچ تغییری در سنت و قانون الهی پیدا نخواهد شد. هر کس در مقابل این سنت بایستد و عصیان کند مشمول همین قانون خواهد شد. شهر پمپی که نمایشی از انحطاط و سقوط اخلاقی امپراطوری روم بود به سرانجامی همانند قوم لوط دچار گردید.
لوط نام معروف لوط پيامبر (ع) است به معني وابستگي به دل و جان.[1] منظور از قوم لوط، قبائلي است كه در زمان او در شهري به نام «سلام» زندگي ميكردند، در قرآن به اين شهر و سه شهر اطرافش «مؤتكفات» گفته شده است،[2]مؤتكفات به معني شهرهاي زيرو رو شده میباشد که عبارتند از: «عموره» «صوغر» و «صبوييم».[3]
: ثمود قومی از عرب اصیل بوده اند که در سرزمین "وادی القری"بین مدینه و شام زندگی می کردند و این قوم از اقوام بشر ما قبل تاریخند و تاریخ جزاندکی چیزی از زندگی این قوم را ضبط نکرده و گذشت قرنها باعث شده که اثری از تمدن آنهابر جای نماند بنا بر این دیگر به هیچ سخنی که در باره این قوم گفته شود اعتماد نیست.
آنهاخیلی بلند،بزرگ ،وخیلی نیرومند بودند. چنان بودندکه میتوانستند بازو هایشان اطراف یک تنه درخت بگذارندوآن را از ریشه بکنند...
سالهاست که تصویری به عنوان تصویر نوجوانی رسول خدا (ص) در ایران انتشار مییابد. بسیاری از مردم
در عین نشان دادن علاقه شان به این تصویر، این پرسش را مطرح میکنند که تصویر یاد شده از کجا آمده است؟
شنیده شده است که کسانی در پاسخ میگویند این تصویری است که بحیرای راهب در سفری که حضرت به
همراه عمویش ابوطالب به شام داشت، آن را کشیده است. اما در واقع درستی این پاسخ در معرض تردید قرار دارد.
مقاله زیر کوششی است برای بازشناسی منبع اصلی این تصویر. نویسنده استدلالهای خاص خود را دارد و تلاش
کرده تا نشان دهد اصل این تصویر از کجا آمده است. شاید باب بحث در این باره همچنان باز باشد. عنوان اصلی
مقاله چنین است :The Story of PictureShiite Depictions of MuhammadPierree Centlivre & Micheline Centlivres-Demont
در مجلهISIM Review 17Spring 2006pp. 18-19
شیعیان ایران سابقه دیرینهای در به تصویر کشیدن اعضای خاندان حضرت محمد(ص) و خود ایشان دارند. از اواخر دهه نود،
پوسترهای پرفروشی منقش به تصویر حضرت محمد(ص) در ایران چاپ شده است که در آنها حضرت محمد به صورت
جوانی خوشچهره تصویر گردیده است. این پوسترها امروزه با استفاده از فن آوریهای روز و ابزارها و تکنیکهای مختلف
تولید میگردند. با وجود این، ساختار تصاویر هنوز سنتی هستند، پس زمینه آنها رنگ سادهای دارد و رنگها به سادگی
در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند. به علاوه، این تصاویر همواره خصوصیات و صفاتی دارند که تمایز آنها را از دیگر عکسها آسان
میسازد، به عنوان مثال شمشیر دو لبه حضرت علی(ع). اما تصویری که در اینجا بدان خواهیم پرداخت، اساسا با تصاویر
قبلی متفاوت است: این تصویر نوجوانی خوشقیافه با چشمانی لطیف و چهرهای دلنشین را نشان میدهد که تا حد
زیادی یادآور نقاشیهای اواخر رنسانس است، به خصوص تصاویر نوجوانانی که توسط « کاراواجیو » کشیده شده، همچون
« پسری با سبد میوه » (رم، گالری بورقس) و یا « پدر جان تمهید دهنده » ( موزه کاپیتال). همان نرمی مخملشکل گونهها،
همان دهان نیمه باز و همان نگاه نوازشگر. هرچند نسخ متفاوتی از این تصویر وجود دارد، اما همه آنها صورتی جوان را نشان
میدهند که اغلب در زیر آنها نوشته شده محمد رسول الله و یا حتی اطلاعات دقیقتری درباره دورهای از زندگی محمد(ص)
که این عکس بدان متعلق است و حتی منبع عکس داده شده است.یک اکتشاف جالبدر سال 2004، در حین بازدید از یک
نمایشگاه عکس مختص به دو عکاس لهنرت و لاندارک ، تصادفا موفق به کشف ریشه این پوستر ایرانی شدیم و آن عکسی
بود که لهنرت بین سالهای 1904 و 1906 در تونس گرفته بود، و سپس در اوایل دهه بیست به صورت کارت پستال چاپ
و توزیع شده بود.« رادولف فارانتز لهنرت » ـ 1878 – 1948 ـ که اهل جمهوری چک امروزی بود، در سال 1904 به
همراه « ارنست هاینریش لاندارک » ـ 1878 – 1966 ـ آلمانی به تونس آمد، اولی به عنوان عکاس و دومی به عنوان
ناشر و مدیر. از آنجایی که لهنرت در سال پیش از آن اقامتی کوتاه در تونس داشت، علاقه زیادی به مناظر طبیعی
و ساکنان آنجا پیدا کرده بود. شرکت این دو به صورت تخصصی به چاپ تصاویر از مناظر زیبا در تونس و مصر میپرداخت
و هزاران عکس و کارتپستال از این مناطق چاپ نمود.به گزارش کتابخانه تاریخ اسلام و ایران، لهنرت که در موسسه
هنرهای گرافیکی وین تحصیل کرده بود، روابطی با اعضای جنش « پیکچرالیسم » که عکاسی را به عنوان اثر هنری
میدانستند، داشت. عکسهای لهنرت نه تنها بیابان، تپههای شن روان، بازارها و مناطق محلی تونس را نشان
میداد، بلکه شامل تصاویری از پسران و دختران نابالغ جوان بود که سنی بین کودکی و نوجوانی و چهرهای بین زن
و مرد داشتند. این تصاویر معمولا مطابق سلیقه مشتریان اروپایی تهیه شده بود که تصویری وسوسه انگیز و وهمآمیز از
شرق داشتند. لهنرت بدون شک در تهیه عکسها از این مساله استفاده نموده، ولی نبوغ قابل توجهی نیز به خرج داده است.
عکسهای او به صورت چاپ نقره ای، گراورسازی شده و چهاررنگ چاپ شده است. اکثر این کارت پستالها از سال 1920 در آلمان
چاپ شده و در مصر پخش شده است.چاپها و متنهای منطبقهیچ شکی نیست که کارت پستال نشان داده شده
در شکل 1، که براساس شماره گذاری شرکت آنها، شماره 106 است و به عنوان مدل پوسترهای ایرانی مورد استفاده
قرار گرفته است. به علاوه، نام کارت پستال شماره 106 محمد است، که این خود به تنهایی میتواند نشان دهد که چرا
تصویرگران ایرانی آنرا به عنوان مدلی از حضرت محمد(ص) انتخاب نمودهاند. بدون شک، همه نسخ موجود از این عکس،
همه از عکس شماره 106 الگوبرداری کردهاند با این تفاوت که نسخ اولیه به عکس اصلی شبیه ترند. بدین ترتیب، لهنرت
ناخواسته در قلب یک اسطوره قرار گرفته است.سوال درباره ارتباط بین توصیف مرسوم از چهره پیامبر و چهره جوان تونسی،
هنوز بدون پاسخ مانده است. تصویر نمایشگر چهره یک نوجوان خندان است، با دهانی نیمه باز، عمامهای بر سر و گل
یاسمنی بر گوش. همین چهره در کارت پستالهای دیگری و تحت عناوین دیگری از قبیل احمد، جوان عرب و غیره تصویر
شده است.کشف مسیری که باعث گردیده تصاویر چاپ شده در دهه بیست به دست ناشران تهران و قم در دهه نود برسد،
برای ما ممکن نبوده است. اما این سوال وجود دارد که چه چیزی باعث شده که ناشران ایرانی شباهتی بین پیامبر
اسلامی در سنین نوجوانی و تصویر یک جوان تونسی بیابند؟قبل از جنگ جهانی اول، تصویر محمد در مجله نشنال
جئوگرافی در ژانویه سال 1914 و تحت مقالهای با عنوان اینجا و آنجا در شمال آفریقا چاپ شد که زیر آن نوشته شده
بود عربی با یک گل. در دهه بیست، کارت پستالهای تونسی این دو عکاس بین سربازان فرانسوی در شمال آفریقا بسیار
محبوب بود. در دهههای هشتاد و نود، کتب متعددی شامل عکس این نوجوان چاپ شد، ولی اغلب آنها عنوانی غیر از
محمد به عکس دادهاند.در نسخ ایرانی فعلی، اصلاحاتی روی تصویر انجام شده و از فریبندگی چهره نوجوان چیزهایی
نگه داشته شده است ولی از زیبایی جذاب آن کاسته شده است. شانه سمت چپ اندکی با پارچه پوشانده شده است
و دهان و چشمها اندکی اصلاح شده است. به طور کلی میتوان گفت که هنرمندان ایرانی سعی کردهاند جنبههای زیبا
پسندانه تصویر را کاهش دهند و تصویر را از حالت جذاب خارج نموده، به آن زیبایی مقدسی ببخشند.عنوان یکی از
پوسترها (تصویر 2) این است: تصویر روحانی حضرت محمد، در سن 18 سالگی درهمراهی عمویش در یک سفر
تجاری از مکه به دمشق. به علاوه ادعا شده است که این تصویر توسط یک کشیش مسیحی کشیده شده و تصویر اصلی
آن در موزه رم قرار دارد.ریشه مسیحی؟همانطور که پیش از این نیز گفته شد، برخی از نوشتهها برای این اثر ریشهای
مسیحی قائلند، و نه یک ریشه اسلامی که این مساله مسلمانان را از گناه نگاه به صورت پیامبر و یا تصویرگری چهره وی،
مبری میسازد. به علاوه، این موید این مطلب است که مسیحیان حضرت محمد [ص] را در همان سنین کودکی به
عنوان شخصیتی الهی پذیرفته اند. این داستان از یک کشیش مسیحی کاتولیک یا ارتدکس به نام بحیرا صحبت میکند
که بر اساس داستان، در حین گشت و گذار حضرت در سوریه وی را براساس نشانه پیامبری بین شانههایش بازشناخته است.
پیامبر آینده باید میگفته است : «هنگامی که من به آسمان و ستارهها مینگرم خود را بالاتر از ستارهها مییابم».
به همین دلیل است که در بعضی عکسها ستارههایی در پس زمینه عکس دیده میشود.هرچند که هیچ توصیفی
درباره چهره حضرت محمد(ص) در نوجوانی وجود ندارد، ولی توصیفاتی از چهره وی در بزرگسالی گفته شده است :
گفته شده که وی پوستی سفید داشته، چشمانی سیاه، گونههایی صاف، ابروان پرپشت و کمانگونه. دنداندهای
مرتب و مویشان کمی موجدار بوده است. این خصوصیات در مورد نوجوان تصویر شده در پوسترهای ایرانی دیده
میشود. در حقیقت این تصویری از یک تصویر و نمایشی از یک نمایش است. به عبارت دیگر، تصویرگران ایرانی
مدلی از حضرت محمد(ص) را انتخاب کردهاند که نمایانگر زیبایی، جوانی و توازن است.
نوروز یکی از کهنترین جشنهای به جا مانده از دوران باستان است. خاستگاه نوروز در ایران باستان است و
هنوز مردم مناطق مختلف فلات ایران نوروز را جشن میگیرند. زمان برگزاری نوروز، در آغاز فصل بهار است.
نوروز در ایران و افغانستان آغاز سال نو محسوب میشود و در برخی دیگر از کشورها تعطیل رسمی است.
بنا به پیشنهاد جمهوری آذربایجان ،مجمع عمومی سازمان ملل در نشست ۴ اسفند ۱۳۸۸ (۲۳ فوریه ۲۰۱۰)
۲۱ ماه مارس را بهعنوان روز جهانی عید نوروز، با ریشهٔ ایرانی بهرسمیت شناخت و آن را در تقویم خود جای داد.
در متن به تصویب رسیده در مجمع عمومی سازمان ملل، نوروز، جشنی با ریشه ایرانی که قدمتی بیش از ۳ هزار
سال دارد و امروزه بیش از ۳۰۰ میلیون نفر آن را جشن میگیرند توصیف شدهاست.
پیش از آن در تاریخ ۸ مهر ۱۳۸۸ خورشیدی، نوروز توسط سازمان علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد، به
عنوان میراث غیر ملموس جهانی، به ثبت جهانی رسیدهبود. در ۷ فروردین ۱۳۸۹ نخستین دورهٔ
جشن جهانی نوروز در تهران برگزار شد و این شهر به عنوان «دبیرخانهٔ نوروز» شناخته شد.
زمان نوروز
جشن نوروز از لحظه اعتدال بهاری آغاز میشود. در دانش ستارهشناسی، اعتدال بهار
یا اعتدال ربیعی در نیمکره شمالی زمین به لحظهای گفته میشود که خورشید از صفحه
استوای زمین می گذرد و به سوی شمال آسمان میرود. این لحظه، لحظه اول برج حمل
نامیده میشود، و در تقویم هجری خورشیدی با نخستین روز (هرمز روز یا اورمزد روز)
از ماه فروردین برابر است. نوروز در تقویم میلادی با ۲۱ یا ۲۲ مارس مطابقت دارد.
در کشورهايی مانند ایران و افغانستان که تقويم هجری شمسي به کار برده میشود،
نوروز، روز آغاز سال نو است. اما در کشورهای آسیای میانه و قفقاز، تقويم میلادی متداول
است و نوروز به عنوان آغاز فصل بهار جشن گرفته میشود و روز آغاز سال محسوب نمیشود.
واژهٔ نوروز
واژه نوروز یک اسم مرکب است که از ترکیب دو واژهٔ فارسی «نو» و «روز» به وجود آمده است.
این نام در دو معنی بهکار میرود:
۱) نوروز عام: روز آغاز اعتدال بهاری و آغاز سال نو
۲) نوروز خاص: روز ششم فروردین با نام «روز خرداد»
ایرانیان باستان از نوروز به عنوان ناوا سرِدا یعنی سال نو یاد میکردند. مردمان ایرانی
آسیای میانه نیز در زمان سغدیان و خوارزمشاهیان، نوروز را نوسارد و نوسارجی به معنای
سال نو مینامیدند.
نوروز در زمان سلسله هخامنشیان

کوروش دوم بنیانگذار هخامنشیان، نوروز را در سال ۵۳۸ قبل از میلاد،
جشن ملی اعلام کرد. وی در این روز برنامههایی برای ترفیع سربازان،
پاکسازی مکانهای همگانی و خانههای شخصی و بخشش محکومان اجرا مینمود.
این آیینها در زمان دیگر پادشاهان هخامنشی نیز برگزار میشده است. در زمان داریوش یکم،
مراسم نوروز در تخت جمشید برگزار میشد. البته در سنگنوشتههای بهجا مانده از دوران
هخامنشیان، بهطور مستقیم اشارهای به برگزاری نوروز نشده است. اما بررسی ها بر روی
این سنگنوشتهها نشان میدهد که مردم در دوران هخامنشیان با جشنهای نوروز آشنا
بودهاند، و هخامنشیان نوروز را با شکوه و بزرگی جشن میگرفتهاند. شواهد نشان میدهد
داریوش اول هخامنشی، به مناسبت نوروز در سال ۴۱۶ قبل از میلاد سکهای از جنس
طلا ضرب نمود که در یک سوی آن سربازی در حال تیراندازی نشان داده شده است.
در دوران هخامنشی، جشن نوروز در بازهای زمانی میان ۲۱ اسفند تا ۱۹ اردیبهشت برگزار
میشده است.
نوروز در زمان اشکانیان و ساسانیان
در زمان اشکانیان و ساسانیان نیز نوروز گرامی داشته میشد. در این دوران، جشنهای
متعددی در طول یک سال برگزار میشد که مهمترین آنها نوروز و مهرگان بوده است.
برگزاری جشن نوروز در دوران ساسانیان چند روز (دست کم شش روز) طول میکشید
و به دو دوره نوروز کوچک و نوروز بزرگ تقسیم میشد. نوروز کوچک یا نوروز عامه پنج روز
بود و از یکم تا پنجم فروردین گرامی داشته میشد و روز ششم فروردین (خردادروز)،
جشن نوروز بزرگ یا نوروز خاصه برپا میشد. در هر یک از روزهای نوروز عامه، طبقهای
از طبقات مردم (دهقانان، روحانیان، سپاهیان، پیشهوران و اشراف) به دیدار شاه میآمدند
و شاه به سخنان آنها گوش میداد و برای حل مشکلات آنها دستور صادر میکرد.
در روز ششم، شاه حق طبقات گوناگون مردم را ادا کرده بود و در این روز، تنها نزدیکان
شاه به حضور وی میآمدند.
شواهدی وجود دارد که در دوران ساسانی سالهای کبیسه رعایت نمیشدهاست.
بنابراین نوروز هر چهار سال، یک روز از موعد اصلی خود (آغاز برج حمل) عقب میماند
و درنتیجه زمان نوروز در این دوران همواره ثابت نبوده و در فصل های گوناگون سال جاری
بوده است.
اردشیر بابکان، بنیان گذار سلسله ساسانیان، در سال ۲۳۰ میلادی از دولت روم که از وی
شکست خورده بود، خواست که نوروز را در این کشور به رسمیت بشناسند. این درخواست
مورد پذیرش سنای روم قرار گرفت و نوروز در قلمرو روم به Lupercal معروف شد.
در دوران ساسانیان، ۲۵ روز پیش از آغاز بهار، در دوازده ستون که از خشت خام برپا
میکردند، انواع حبوبات و غلات (برنج، گندم، جو، نخود، ارزن، و لوبیا) را میکاشتند و
تا روز شانزدهم فروردین آنها را جمع نمیکردند. هر کدام از این گیاهان که بارورتر شود،
در آن سال محصول بهتری خواهد داد. در این دوران همچنین متداول بود که در بامداد نوروز،
مردم به یکدیگر آب بپاشند. از زمان هرمز اول مرسوم شد که مردم در شب نوروز آتش روشن نمایند.
[ همچنین از زمان هرمز دوم، رسم دادن سکه در نوروز بهعنوان عیدی متداول شد.
نوروز پس از اسلام
از برگزاری آیینهای نوروز در زمان امویان نشانهای در دست نیست و در زمان عباسیان
نیز به نظر میرسد که خلفا گاهی برای پذیرش هدایای مردمی، از نوروز استقبال میکردهاند.
با روی کار آمدن سلسلههای سامانیان و آل بویه، جشن نوروز با گستردگی بیشتری برگزار شد.
در دوران سلجوقیان، به دستور جلالالدین ملکشاه سلجوقی تعدادی از ستاره شناسان ایرانی
از جمله خیام برای بهترسازی گاهشمار ایرانی گرد هم آمدند. این گروه، نوروز را در یکم بهار قرار
دادند و جایگاه آن را ثابت نمودند.بر اساس این گاهشمار که به تقویم جلالی معروف شد،
برای ثابت ماندن نوروز در آغاز بهار، مقرر شد که هر چهار سال یکبار، تعداد روزهای سال را
(بهجای ۳۶۵ روز)، برابر با ۳۶۶ روز در نظر بگیرند. طبق این قاعده، میبایست پس از انجام این
کار در ۷ دوره، در دوره هشتم، به جای سال چهارم، بر سال پنجم یک روز بیفزایند.
این گاهشمار از سال ۳۹۲ هجری آغاز شد.
نوروز در دوران صفویان نیز برگزار میشد. در سال ۱۵۹۷ میلادی، شاه عباس صفوی مراسم
نوروز را در عمارت نقش جهان اصفهان برگزار نمود و این شهر را پایتخت همیشگی ایران اعلام
نوروز از دیدگاه اسلام و تشیع
در اسلام و به ویژهٔ آیین تشیع به نوروز به عنوان روزی خجسته نگاه شده است و
بر گرامی داشتن آن تأکید شده است. از دیدگاه شیعه، نوروز روز ظهور امام زمان است.
در حدیثی از امام صادق آمده است:
- «روز نوروز همان روزی است که خداوند در آن از بندگانش پیمان گرفت که او را پرستش
- کنند و هیچ چیزى را شریک او ندانند و این که به پیامبران و اولیایش ایمان بیاورند و آن
- نخستین روزی است که خورشید در آن طلوع کرده، و بادهاى باردار کننده در آن وزیده
- است و گلها و شکوفههاى زمین آفریده شده است. و آن روزیست که کشتى نوح(ع)
- به کوه جودى قرار گرفت. و آن روزى است که در آن قومى که از ترس مرگ از خانههاى
- خود بیرون آمدند و آنها هزارها نفر بودند پس خداوند آنها را بمیراند و سپس آنها را در این
- روز زنده کرد. و آن روزیست که جبرئیل بر پیامبر (ص) فرود آمد. و آن همان روزیست که
- ابراهیم(ع) بتهاى قوم خود را شکست. و آن همان روزیست که پیغمبر خدا، امیرالمومنین
- على(ع) را بر دوش خود سوار کرد تا بتهاى قریش را از بالاى خانه خدا به پائین انداخت
- و آنها را خرد کرد...»