پسر روم، پسر عيص، پسر اسحاق، پسر ابراهيم (ع) بود.
از زندگي ايشان اطلاعاتي در دست نيست
اموس یا افرص ، پسر دارح، پسر روم، پسر عيص، پسر اسحاق، پسر ابراهيم (ع) بود.
از زندگي ايشان اطلاعاتي در دست نيست
مقام حضرت ابراهیم من الداخل
وتوضح الصور مكان قدمیة محفورة فی الصخر بامر الله سبحانة وتعالى
ایّوب فرزند افرص از نوادگان حضرت اسحق و نوه ابراهیم بود. مادرش دختر حضرت لوط بود و همسرش رحیمه دختر افرایم فرزند یوسف فرزند یعقوب بود.
مقبره حضرت ايوب
حضرت ایوب مردی خوش سیما، خوشخو، پرهیزگار، نیکوکار، مهربان و بخشنده بود. خداوند او را به پیامبری برگزید و به وی دارایی و فرزندان بسیار داد. او مردم را به سوی خداوند فرا خواند ولی تنها چند نفر به او ایمان آوردند.
شیطان بر سپاسگزاری ایوب رشک برد و آن را نتیجه رفاه و نعمت قلمداد کرد؛ گفت سپاسگزاری او به دلیل سلامتی و دارایی اوست. خداوند نیز نخست ایوب را به از دست دادن اموال و آنگاه به مصائب جسمی و بیماری آزمود ولی ایوب همچنان صابر و شکیبا و سپاسگزار ماند.
شیطان وقتی از فریفتن ایوب ناامید شد، بر آن شد تا همسر ایوب را همانند حواء بفریبد تا از این راه بر ایوب دست یابد.
پس از این ماجرا بود که حضرت ایوب با دلی سرشار از عشق و شور معنوی، پروردگار خود را میخواند و میگفت:«خدایا به سختی و رنج گرفتار آمدم و جز تو فریادرسی ندارم.»
خداوند بزرگ دعای او را پذیرفت و دردها و بیماری های او را درمان بخشید و آنچه را از دست داده بود به وی بازگردانید.
درباره چگونگی و انواع مصائب حضرت ایوب سخنهای ناروا و افسانههای زیادی گفته شده که از ساحت قدس آن پیامبر الهی به دور است.
25 پیامبر الهی که نامشان در قرآن آمده است
در اين بخش اطلاعاتي از ايشان به صورت مختصر براي شما دوستان آورده ايم
پدر حضرت ادريس بوده و همسرش بره نام دارد از زندگي ان حضرت اطلاعات دقيقي موجود نيست
مهللئیل (عبری: מהללאל، در منابع اسلامی مهلائیل) از شخصیتهای عهد عتیق است. مهلئلیل پسر قینان و نواده انوش بود و نسبش به شیث پسر آدم میرسید. مهلئلیل پدر یارد و جد خنوخ بود.[۱] مهلئلیل هشتصد و نود و پنج سال زندگانی کرد.[۲] نخستین رویای خنوخ در خانه پدربزرگش مهلئلیل بوده است.[۳] نام مهلئلیل در نسبنامه عیسی[۴] و نیز در نسبنامه محمد پیغمبر اسلام[۵] ذکر شده است.
منابع
- عاطف الزین، سمیح، داستان پیامبران علیهم السلام در قرآن، ترجمه علی چراغی، اول، تهران: ذکر، ۱۳۸۰، isbn ۹۶۴۳۰۷۱۶۳۴
- کتاب مقدس عهد عتیق و عهد جدید، ترجمه فاضل خان همدانی، ویلیام گلن، هنری مرتن، تهران: اساطیر، ۱۳۷۹، isbn ۹۶۴۳۳۱۰۶۸-x
- یاردون سیز. دانشنامه کتاب مقدس. ترجمهٔ بهرام محمدیان. چاپ سوم، تهران: روز نو، ۱۳۸۰، ۱۹۱۲.
- جیمز هاکس. قاموس کتاب مقدس. ترجمهٔ عبدالله شیبانی. چاپ سوم، تهران: اساطیر، ۱۳۷۵، ۱۱۴.
- ابن هشام. سیرت رسولالله صلی الله علیه و سلم. ترجمهٔ رفیعالدین اسحاق بن محمد همدانی قاضی. علیاصغر مهدوی. چاپ سوم، تهران: انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۰، ۵۱۹.
در قسمتي ازكتاب تاريخ مسعودي آمده است:حضرت انوش هنگامي كه ۹۰ساله بودپسرش حضرت قينان به دنيا آمد و سپس صاحب نوهاي به نام مهلائيل يا حليث شد و پس از اين فرزند مهلاييل به نامه يارد يا غنميشا به دنيا آمد كه پدر ادريس پيغمبر است.
نگارنده كتاب مزبور افزوده است:حضرت انوش بعد از تولد حضرت قينان ۸۱۵سال ديگر عمر كرد و صاحب فرزندان زيادي شد و در دو هزار و ۸۶۴سال پيش از ميلاد در سن ۹۰۵سالگي (طبق كتاب بحارالانوار جلد ۱۳صفحه ( ۵۹۳در قلعه فهران در شهر قهدريجان بدرود حيات گفت
از زندگي اين بزرگوار اطلاعات زيادي در دست نيست
آرامگاه سومين پيامبر جهان در فلاورجان اصفهان قرار دارد
|
نام : حضرت انوش (ع)
لقب : ریسان
نام پدر : حضرت شیث بن آدم (ع)
نام مادر : نزله (حوریه یا حورا )
حضرت شیث بن آدم (ع) هنگامی که ١٠۵ ساله بود پسرش حضرت انوش (ع) به دنیا آمد. بعد از تولد حضرت انوش (ع) حضرت شیث (ع) ٨٠٧ سال دیگر عمر کرد و در سن ٩١٢ سالگی جان به جان آفرین تسلیم نمود و حضرت شیث (ع) اولین کسی بود که مردم را به یگانه پرستی دعوت می نمود .
نام دیگر شیث بن آدم، هبة الله است. او فرزند و جانشین حضرت آدم بود.
در روایتی از امام محمد باقر علیه السلام آمده است:
آدم علیه السلام بعد از کشته شدن هابیل، بسیار گریست و به درگاه خداوند شکوه کرد. خداوند به او وعده پسری داد تا جای هابیل را بگیرد. آنگاه به او فرزندی عطا کرد که آدم او را شیث نام گذاشت. خداوند به آدم وحی کرد که:«این پسر بخششی است از جانب پروردگارت، پس نام او را «هبة الله» بگذار.» و آدم علیه السلام نیز چنین کرد.
آدم به هنگام وفات، مأمور شد شیث را جانشین و وصّی خود معرفی نماید.
او نیز تمامی فرزندان خود را جمع نمود و شیث را به جانشینی خود منصوب نمود.
در روایات آمده که آدم علیه السلام به شیث سفارش کرد که علم و مقام خود را از قابیل پنهان دارد، مبادا که به وی نیز حسد ورزد و همانند هابیل او را نیز به قتل رساند. از این جهت شیث پیوسته در هراس و در حال تقیه به سر میبرد.
خداوند تعالی شیث را به پیامبری برگزید و پنجاه صحیفه بر وی نازل کرد تا به وسیله آنها مردم زمان خود را که همگی از نوهها و نوادگان آدم ابوالبشر علیه السلام بودند به توحید و یگانگی خدا دعوت نماید.
میگویند حضرت شیث علیه السلام 912 سال زندگی کرد. محل تبلیغ وی مکه معظمه بود و مطالب صحیفهها را که دلایل خداشناسی، فرایض و احکام و سنن و حدود الهی بود برای فرزندان آدم میخواند.
وی سرانجام در مکه درگذشت و در کوه ابوقبیس به خاک سپرده شد.
قرآن مجید تصریح به نبوت حضرت ادریس نموده و او را به صدق و عُلوّ درجه ستوده است آنجا فرموده: ‹‹ و اذکر فی الکتاب ادریس انه کان صدیقاً نبیّاً و رفعناه مکاناً علیّا››
ای پیامبر یاد کن در قرآن ادریس را، بدرستیکه او پیامبری راستین بود و ما او را به درجه رفیع بالا بردیم››
مرحوم طبرسی می فرماید: ادریس جدّ پدر نوح علیه السلام بوده و در تورات نام او اخنوخ ذکر شده و او را ادریس گفته اند به جهت کثرت درس کتب آسمانی و احکام خداوند و او اولین شخصی است که با قلم نوشته است. شغلش خیاطی و اولین کسی است که جامه دوخته است، در وصف او گفته شده که خداوند علم نجوم و حساب و هیئت را به عنوان معجزه به او آموخته بود.
حضرت نوح علیه السلام نخستین پیامبر اولوالعزم بود که خداوند او را با کتاب و شریعت مبعوث فرمود. شریعت و کتاب او نخستین شریعت و کتابی بود که مشتمل بر قوانین و احکام الهی بوده است. حضرت نوح دومین پدر نسل کنونی انسان است و بجز آدم و ادریس که قبل از او بودند، نسبت سایر پیغمبران الهی به او منتهی میگردد. نام همسر وی «والیه» و گناه او این بود که در نزد قوم خود، نوح علیه السلام را مجنون معرفی کرد.
نام پسران او حام و سام و یافث و نام پسر گناهکارش که در هنگام طوفان نوح غرق شد، کنعان بود.
به تصریح قرآن کریم، حضرت نوح علیه السلام به مدت 950 سال قومش را به خداپرستی دعوت کرد. او اولین پیامبری است که در زمانش عذاب طوفان بر منکران و مشرکان فرود آمد.


حضرت موسی علیه السلام از پیامبران اولوالعزم و ملقب به کلیم الله است. او پیامبر و رهبر قوم یهود بود که ایشان را از مصر و از اسارت مصریان بیرون آورد. خداوند به وسیله او دین یهود را در کوه طور سینا به بنی اسرائیل ارزانی داشت. نام پدرش بر اساس تورات عمرام است که در عربی به صورت عمران در آمده است. نام مادر موسی را نیز یوکابد یا یوکبد نوشتهاند.
زمان بعثت حضرت موسی علیه السلام در قرنهای 13 تا 15 پیش از میلاد مسیح بوده است. نام حضرت موسی 136 بار در قرآن مجید ذکر شده و در بیست سوره از او سخن گفته شده است.
بخشی از زندگی موسی با استناد به آیات قرآن نقل میشود:
فرعون مصر خوابی دیده بود که طفلی در بنی اسرائیل به دنیا خواهد آمد که حکومت او را نابود خواهد ساخت. بنابراین دستور داده بود همهی فرزندان پسر بنی اسرائیل را هنگام تولد بکشند.
مادر موسی او را از بیم کشته شدن بر اساس الهام الهی در صندوقی نهاد و در رود نیل انداخت. آسیه همسر فرعون او را دید و از آب گرفت. موسی به امر الهی هیچ پستانی به دهان نمیگرفت تا اینکه مریم خواهر موسی، مادرش را به عنوان دایه به خاندان فرعون معرفی کرد. بدین ترتیب موسی در خاندان فرعون ولی در دامن مادر خودش پرورش یافت.
موسی در نوجوانی، در حادثهای، هنگام دفاع از مردی از بنی اسرائیل یک قبطی را به ضرب مشت کشت. سپس از مصر به مدین گریخت، در آنجا به خانه شعیب راه یافت و با دختر حضرت شعیب علیه السلام ازدواج کرد. شعیب مهر دخترش را ده سال خدمت موسی در خانه آنان قرار داد. موسی پس از پایان دوره خدمتگزاریاش، با همسرش، صفورا، عازم مصر شد. در وادی ایمن طور، در شبی سرد که راه گم کرده بود، با دیدن نور تجلّی الهی، هدایت یافت و به رسالت مبعوث شد. او ماموریت یافت به مصر برود و فرعون را به توحید و خداپرستی دعوت کند. او از خداوند درخواست کرد که برادر کاردان و سخنورش، هارون علیه السلام، را نیز به دستیاری او در انجام رسالت بگمارد، و خداوند پذیرفت.
موسی در برابر فرعون آیات و معجزات زیادی نمایان کرد تا او را به خشوع وا دارد. از جمله آنکه عصایش را به صورت اژدها در آورد؛ یا از دستش فروغی همچون خورشید تاباند. اما فرعون همه این معجزات را سحر و جادو خواند و ساحران کشورش را به مقابله با موسی دعوت کرد. ساحران شکست خوردند و به خدای موسی ایمان آوردند.
کم کم بنی اسرائیل به موسی ایمان آوردند اما فرعون نمیگذاشت آنها از مصر به شام هجرت کنند. به دعای موسی بلاهایی بر فرعونیان نازل شد. موسی علیه السلام بنی اسرائیل را کوچاند و فرعونیان که در تعقیب ایشان بودند در بحر احمر غرق شدند.
حضرت موسی علیه السلام سرانجام در 120 یا 126 سالگی در شب بیست و یکم رمضان درگذشت و در کوه نبأ یا نبو به خاک سپرده شد.
و اسماعيل و ادريس و ذى الكفل (را ياد كن كه) همه از شكيبايان بودند. و ما آنانرا در رحمت خويش وارد ساختيم. بدرستى كه آنان از شايستگان بودند.
در تفسير تبيان مىخوانيم: چون اين پيامبر الهى با خود عهد كرده بود كه روزها را روزه بگيرد و شبها را به عبادت بپردازد و تنها از روى حقّ قضاوت نمايد و جز براى رضاى خداوند خشمگين نشود و تا آخر به آنچه متكفّل شده و تعهّد كرده بود وفادار ماند، او را «ذوالكفل» يعنى «داراى تعهّد» ناميدند.
بعضى نيز همچون فخررازى معتقدند كه «ذوالكفل» لقب حضرت الياسِ پيامبر كه مشهور به اين نام و از صالحان بوده است. ولى ما با عنايت به روايتى كه در تفسير مجمعالبيان از عبدالعظيم حسنى از امام جوادعليه السلام نقل شده كه خدا براى هدايت انسانها يكصد و بيست و چهار هزار پيامبر مبعوث فرمود كه از اين ميان، سيصد و سيزده نفر آنان مرسل هستند و ذو الكفل يكى از آن مرسلين است، ذىالكفل را نه لقب حضرت الياس، بلكه يكى از انبيا و مرسلين مىدانيم.
هارون برادر حضرت موسی و از آن حضرت بزرگتر بود. همانند موسی، پیامبر و در همه مواطن با برادرش همگام بود.
در روایت است که هارون مستقیما با وحی سر و کار نداشته و کتابی بهسویش نازل نشده است و در حقیقت، پیامبری بوده که از حضرت موسی تبعیت میکرده و در مواقع غیبت موسی به دلیل رفتن به کوه طور جانشین او بوده است.
موسی او را وصی و جانشین خود ساخته بود؛ ولی قبل از برادر از دنیا رفت؛ لذا موسی دیگری را به جایش برگزید.
قرآن مجید، هارون را به صفات نیکی همانند محسن، صالح، فاضل، برگزیده خدا، هدایتیافته و باایمان میستاید.
حضرت یحیی علیه السلام پسر حضرت زکریا علیه السلام و از پیامبران بنی اسرائیل بود، و در قرآن کریم به نبوتش تصریح شده است. حضرت زکریا وقتی به سن پیری رسید، چون فرزندی نداشت و بیم داشت نبوت به دست نااهلان برسد، از خداوند خواست فرزندی به وی عطا کند تا وارث او و وارث آل یعقوب باشد. خداوند نیز حضرت یحیی را به وی ارزانی داشت.
در قرآن نام حضرت یحیی پنج بار آمده و چند فضیلت نیز برای او بیان شده است؛ ایمان وی به حضرت عیسی علیه السلام، پارسایی و عفت و ترک آمیزش با زنان و نیز اعطای مقام نبوت در کودکی از جمله ویژگیها و فضیلتهای حضرت یحیی است که در قرآن به آن اشاره شده است.
در احادیث آمده که حضرت یحیی در سه سالگی به مقام نبوت نایل شد و در پنج سالگی در جمع بنی اسرائیل سخن گفت و آنان را موعظه کرد. مادر وی خواهر یا خاله حضرت مریم بوده و خودش پسر خاله و تصدیق کننده حقانیت عیسی علیه السلام بود.
از عبادت و زهد و دنیا گریزی و گریههای حضرت یحیی احادیث فراوانی رسیده است. نقل است که جامهاش از لیف (پوست درخت خرما)، خوراکش از برگ درختان و نان جو، و فرش و بسترش زمین بود. خانهای نداشت و وقتی شب فرا میرسید، هر جا که بود، همان جا میماند و شب را به صبح میرساند.
یحیی سرانجام به دست هرود پادشاه فلسطین به شهادت رسید. سبب قتل وی، مخالفتش با ازدواج غیرشرعی هرود با دختر همسرش بود. برخی مورخین نیز انگیزه قتل او را مخالفتش با ازدواج پادشاه با برادرزاده اش عنوان کرده اند.
آرامگاه حضرت یحیی در مسجد جامع اموی است و اکنون نیز اثر آن باقی است.
حضرت خضر یکی از پیامبران معاصر حضرت موسی علیه السلام بود. او همان عالم الاهی بود که موسی به دیدارش رفت و در قرآن بدون ذکر نام با عبارتی درخشان ستوده شده است:«عبداً من عبادنا اّتیناه رحمة من عندنا و علمنا من لدنا علماً.» (او یکی از بندگان ما بود که رحمت خویش را به سویش فروفرستادیم و از نزد خویش به او علم آموختیم.)
در قرآن کریم دربارهی حضرت خضر غیر از توصیف مذکور و داستان همراهی حضرت موسی با او چیز دیگری ذکر نشده است.
از فرمایش امام صادق علیه السلام چنین بر میآید که خضر را خدا به سوی قومش مبعوث فرموده بود و او مردم را به سوی توحید و اقرار به انبیاء و فرستادگان خدا و کتابهای او دعوت میکرد. از معجزاتش این بود که روی هر زمین خشکی مینشست، زمین سبز و خرم میگشت و دلیل نامش، خضر(سبز) نیز همین است. نام اصلی خضر «تالیا بن ملکان بن عامر بن أرفخشید بن سام بن نوح علیه السلام» است.
قصه حضرت جرجيس عليه السلام است
خلاصه داستان: و اما طوطيان شکر شکن داستان جرجيس را اينگونه نقل ميکنند: حضرت جرجيس يکي از پيامبران الهي بوده است که خداوند عالم او را براي هدايت قومي که بت ميپرستيدند به سوي پادشاه آن قوم فرستاد. اما با وجود اينکه حضرت جرجيس پادشاه را به پرستش خدا دعوت نمود؛ پادشاه دعوت او را قبول نکرد و او را به زندان افکند و شکنجه کرد، پس از اينکه مقاومت حضرت را ديد دستور قتل او را صادر کرد در کتاب حياة القلوب مجلسي آمده است که پادشاه حضرت جرجيس را به شيوههاي گوناگون و وحشتناک شکنجه نمود و چهار بار به قتل رسانيد که هر بار به اذن پروردگار عالم آن حضرت زنده شد و دوباره براي هدايت پادشاه و قوم به سوي آنان بازگشت در مرتبه آخر هم پادشاه به هدايت حضرت گوش نکرد و براي اينکه مردم را هدايت نکند به بيرون قصر برد و گردن زد و اينبار خداوند بر آنان غضب نمود و همه را به عذاب خود هلاک کرد.
دوستاني که علاقه دارند ميتوانند مشروح داستان را در ادامه بخوانند:
تا به حال نام یوم الهدم را شنیده اید ؟ یوم الهدم یعنی روز ویران کردن ...
در هشتم شوال سال ۱۳۴۴ هجری قمری پس از اشغال مکه ، وهابیان به سرکردگی عبدالعزیزبن سعود روی به مدینه آوردند و پس از محاصره و جنگ با مدافعان شهر ، سرانجام آن را اشغال نموده ، مأمورین عثمانی را بیرون کردند و به تخریب قبور ائمه بقیع و دیگر قبور هم چنین قبر ابراهیم فرزند پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم – قبور زنان آن حضرت ، قبر ام البنین مادر حضرت اباالفضل العباس – علیه السلام – و قبر عبدالله پدر پیامبر و اسماعیل فرزند امام صادق – علیه السلام – و بسیاری قبور دیگرپرداختند .

حضرت یونس علیه السلام از پیامبرانی است که نام او در قرآن کریم، چهار مرتبه در سوره های نسا، انعام، یونس و صافات آمده و در دو سوره انبیا و قلم نیز وصف او شده است. حضرت یونس حدودا سی ساله بود که ازطرف خدا مامور به ارشاد مردم شهر نینوا در کشور عراق شد. سالها تبلیغ کرد و در راه ارشاد آن ها کوشش نمود؛ ولی آنها که تعدادشان از صد هزار نفر هم بیشتر بود، دایما او را تکذیب می کردند و به او تهمت می زدند و می گفتند تو هذیان میگویی، ما نمی خواهیم از تو پیروی کنیم و دعوت تو راقبول نمی کنیم. با این حال یونس باز هم ماموریتش را انجام می داد و دایما آنها را هدایت میکرد. در تاریخ آمده که فقط دو نفر به او ایمان آوردند؛ یکی از آنها عابد و زاهد بود و دیگری عالم و حکیم. بقیه هیچ عکس العملی نشان ندادند و حتی در صدد قتل و آزار او بر آمدند. در این موقع، یونس به درگاه خدا شکایت کرد و خواست که مردمان شهر را نفرین کند. مرد عالم و حکیم، به علت حکمتی که داشت از یونس خواست که آنها را نفرین نکند؛ ولی مرد عابد با یونس هم عقیده بود و از او می خواست که آن ها را نفرین کند.
اسماعیل پسر بزرگ حضرت ابراهیم علیه السلام و از انبیای بزرگ الهی بود. مادرش هاجر، کنیز ساره، همسر اول ابراهیم علیه السلام، بود.
ساره چون نازا بود هاجر را به ابراهیم بخشید تا از وی صاحب فرزند شود. وقتی هاجر حامله شد، فرشته ای وی را بشارت داد که نسلش زیاد خواهد شد و گفت نام فرزندش را اسماعیل بگذارد. مدتی بعد ساره نیز به قدرت خداوند حضرت اسحق را به دنیا آورد.
حضرت ابراهیم علیه السلام به دستور الهی اسماعیل و هاجر را به سرزمین حجاز و مکه برد و در بیابان مکه رها کرد و خود به شام بازگشت .
با رفتن ابراهیم علیه السلام تشنگی بر اسماعیل و هاجر غلبه کرد و هاجر در جستجوی اّب هفت مرتبه فاصله بین دو کوه صفا و مروه را طی کرد و هنگامی که ناامیدانه به نزد اسماعیل بازگشت، با شگفتی فراوان دید اسماعیل پا بر زمین سائیده و از اّن محل اّب بیرون جوشیده است. هاجر خطاب به اّب گفت:«زمزم» یعنی «بایست.» آب زمزم به لطف خداوند،هنوز همواره از همان چشمه میجوشد.
اسماعیل در سرزمین مکه بزرگ شد و در تیراندازی مهارت یافت. ابراهیم علیه السلام چندبار به دیدن اسماعیل و هاجر رفت، و در یکی از همین سفرها بود که به امر خداوند به بنای کعبه پرداخت و اسماعیل نیز در این کار یاریاش کرد.
اعراب خود را از نسل اسماعیل و عبرائیان خود را از نسل اسحق میدانند. حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم نیز از تبار حضرت اسماعیل علیه السلام بوده است.
در قرآن 12 بار از ابراهیم علیه السلام نام برده شده و به رسالت وی تصریح شده است. در قرآن کریم ذکری از اینکه «ذبیح» چه شخصی بوده است در میان نیست، اما چون در سوره صافات، ذکر اسحاق علیه السلام پس از گزارش ذبیح آمده است، مفسران مسلمان اسماعیل را ذبیح میدانند، ولی در تورات فرزندی که ابراهیم به قربانگاه برده اسحاق بوده است.
منابع :
دایره المعارف تشیع ج2، اعلام قرآن، خزائلی، دایره المعارف بزرگ اسلامی ج 8، قصص الانبیاء، مروج الذهب ج1 ص 57
حضرت ابراهیم علیه السلام پسر تارخ از نوادگان حضرت نوح علیه السلام و از پیامبران بزرگ الهی است. پیامبران هر سه دین توحیدی جهان، یعنی اسلام، مسیحیت و یهودیت، از فرزندان ابراهیم به شمار میآیند.
ابراهیم بر طبق روایات، 3000 سال پس از آفرینش آدم یا 1263 سال پس از نوح، به دنیا آمد. محققان، سرزمین بابل یا شوش یا حران را زادگاه ابراهیم میدانند.
![]() |
نمرود، پادشاه زمان حضرت ابراهیم، بر اساس پیشگویی کاهنان و ستاره شناسان که از به دنیا آمدن کودکی که تاج و تخت او را در هم میکوبد خبر داده بودند، دستور داده بود از زنان باردار مراقبت بسیار به عمل آید. از این رو مادر حضرت ابراهیم، امیله، به هنگام درد زایمان رو به صحرا نهاد و فرزند خود، ابراهیم، را در غاری در بالای کوهی به دنیا آورد و تا سالها او را در همان مکان مخفی نگه داشت.
ابرهیم که در استدلال و سخنوری از استعداد خوبی برخوردار بود به فرمان خدا دعوت به توحید را از عموی خویش آزر شروع کرد، در مرحله بعد به میان قوم خود رفت و پس از گذر از مرحله سخنرانی و مرز استدلال، برای درهم شکستن باورهای بیپایهی بتپرستان، با تبر، بتهای بتکده بتپرستان را درهم شکست. او با این کار، مورد خشم نمرود و مردم قرار گرفت و به فرمان نمرود در آتش افکنده شد ولی خدا خطاب به آتش فرمان داد:«یا نار کونی برداً و سلاماً علی ابراهیم»(ایآتش! بر ابرهیم سرد و آرام باش.) و ابراهیم بدون آنکه از آتش گزندی ببیند، از میان آن بیرون آمد.
ابراهیم، به دستور نمرود، از سرزمین خود رانده شد و همراه همسرش، ساره، به مصر رفت و به دعوت توحیدی خود ادامه داد. پس از ازدواج با همسر دوم خود، هاجر مصری، به شام رفت، آنگاه برای دلجویی از ساره، هاجر و فرزندش، اسماعیل، را به مکه برد و خود به شام برگشت.
او از سوی خدا «خلیل الله»(دوست خدا) لقب یافت. در آستانه پیری به اتفاق فرزندش، اسماعیل، مأمور تعمیر و آبادانی خانه خدا شد و آنگاه به دنبال خوابی که دیده بود، اسماعیل را جهت ذبح به قربانگاه برد و از آزمایش الهی سربلند بیرون آمد.
حضرت ابراهیم فرزندی هم از ساره داشت به نام اسحاق که پیامبران بنی اسرائیل از نسل اویند.
مدت زندگانی حضرت ابراهیم را از 175 تا 200 سال نوشته اند.
وی در مزرعه اش به نام «حبرون» مدفون است که امروزه آن را شهر الخلیل مینامند.
منابع :
اعلام قرآن، خزائلی، دایره المعارف تشیع ج 1، تفسیر نمونه ج 10 ص 397، قصص الانبیاء، تاریخ یعقوبی، ج 1 ص 24، مروج الذهب ج 1 ص 56
گفته اند: حضرت داوود چهار پسر داشت هر روز مشغول عبادت خدا بود روزي از آن روزگار كه به عبادت مشغول بود در نماز به سجده رفت و وقتي از سجده برخاست ديد كه تمامي فرزندانش مرده اند و تنها سليمان زنده مانده است بسيار ناراحت و غمگين شد و به آسمان نگاه غمگيني كرد در اين هنگام جبرئيل فرود آمد و به پيغمبر داوود عليه السلام فرمود شكر خدا را به جا بياور و بدان كه خداوند در همه حال تو را امتحان ميكند و اين فرزندي كه باقي مانده روزگاري به پيامبري مبعوث ميشود و جانشين تو خواهد شد و خداوند به او علمي عطا ميكند كه تا كنون به هيچ انسان و پيغمبري عطا نكرده و قدرت بالايي بدست مي آورد و با تمامي مخلوقات صحبت ميكند و زبان آنها را ياد ميگيرد پس حالا به ادامه عبادت مشغول شو.
داود پس از کشتن غول جالوت،
داوود(عبري: به معني محبوب) پسر يسي از فرزندان يهودا و از طايفه بنياسرائيل بود که در بيتلحم زاده شد.
او به جاي شاؤل به پادشاهي اسرائيل رسيد و تابوت عهد خداوند را به اورشليم آورد.
داوود چهل سال در يهوديه فرمان راند و در ?? سالگي مرد. جسد داوود را بر کوه صهيون دفن کردند.
واژه داود که در زبان عبری «داوید» تلفظ میشود، به معنای «محبوب»[1]بوده و نام یکی از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل میباشد، او اولین پیامبری است که دارای کتاب آسمانی به نام «زبور» بوده و از ذریه اسحاق (ع) فرزند ابراهیم و همعصر با «اشموئیل» میباشد و از جمله انبیایی است که دارای حکومت و منصب قضاوت بوده و زبان پرندگان را میدانسته.[2]
رمز شكست بنی اسرائیل گمشده طالوت
پادشاهی طالوتنبرد طالوت با جالوت
حضور داود در سپاه طالوتداود علیه السلام به جنگ جالوت می رود
اشعیاء نبی
به معنای:در زبان عبری نام اشعیاء یعنی : " خدا نجات داده " می باشد.
محل او در کتابمقدس:کتابی به نام او که بیست و سومین کتاب از مجموعه کتابهای عهد عتیق می باشد.همچنین از او در کتابهای دوم پادشاهان فصل های 19 و 20 و کتاب دوم تواریخ فصل های 26 و 32 نام برده شده است.
محل تولد: اورشلیم-اسرائیل.
زمان حیات:تقریبا بین سالهای 740 تا 681 قبل از میلاد عیسای مسیح.
اصل و نسب او : به احتمال قوی در خانواده ای از نسل پادشاهان که به داود نبی ختم می شد بدنیا آمده بود. او پسر مردی بنام آموص بوده است.( کتاب اشعیاء 1: 1 )
ضعف ها:
به دلیل نداشتن جزئیات زندگی او بر ما معلوم نشده است
او را ایلیا و یا الیاس نیز نامیده اند،نام او به معنای یهوه خداست، می باشد. در کتاب مقدس در کتاب اول پادشاهان فصل های 17 تا 21 و دوم پادشاهان فصل اول از او یاد شده است. محل تولد این پیامبر را تیشبت شهری در استان جلیل ذکر نموده اند. در مورد زمان حیات این پیامبر تقریبا 875 سال قبل از تولد مسیح را گفته اند.
میگویند از 124 هزار پیامبری که برای راهنمایی
انسانها مبعوث شده اند بیشترشان در منطقه بین النهرین
بوده است.ایران ما نیز میزبان بسیاری از این انسانهای
خاص بوده و اینک آرامگاه آنان در عین حال که سبقه
باستانی و تاریخی دارند ، مکانی روحانی و مذهبی نیز
محسوب میشوند.
حیقوق نبی از پیامبران بنی اسراییل است که حدود ۲۶۰۰ سال پیش می زیسته و نگهبان معبد بزرگ یهودیان در اورشلیم بوده است.
علم رمل از معجزات حضرت دانيال نبي عليه السلام است و نيز حضرت اميرالمومنين عليه السلام از اين علم بهره مند بودند واين علم بر پايهء اعداد وعناصر اربعه است وتا حدودي ميتوان از اينده با خبر شدالبته به توسط اين علم . وبيشتر بر مبناي سيرخط ونقطه است رمل نيز مانند علوم ديگرشاخه هاي گوناگوني دارد
همان طور که خدا می گوید در سنت الهی تغییر وجود ندارد "مشرکان با نهایت تأكید به خدا سوگند خوردند كه اگر پیامبرى انذاركننده به سراغشان آید، هدایت یافتهترین امّتها خواهند بود امّا چون پیامبرى براى آنان آمد، جز فرار و فاصلهگرفتن از (حق) چیزى بر آنها نیفزود اینها همه بخاطر استكبار در زمین و نیرنگهاى بدشان بود امّا این نیرنگها تنها دامان صاحبانش را مىگیرد آیا آنها چیزى جز سنّت پیشینیان و (عذابهاى دردناك آنان) را انتظار دارند؟! هرگز براى سنّت خدا تبدیل نخواهى یافت، و هرگز براى سنّت الهى تغییرى نمىیابى"(سوره فاطر 42-43) البته هیچ تغییری در سنت و قانون الهی پیدا نخواهد شد. هر کس در مقابل این سنت بایستد و عصیان کند مشمول همین قانون خواهد شد. شهر پمپی که نمایشی از انحطاط و سقوط اخلاقی امپراطوری روم بود به سرانجامی همانند قوم لوط دچار گردید.
لوط نام معروف لوط پيامبر (ع) است به معني وابستگي به دل و جان.[1] منظور از قوم لوط، قبائلي است كه در زمان او در شهري به نام «سلام» زندگي ميكردند، در قرآن به اين شهر و سه شهر اطرافش «مؤتكفات» گفته شده است،[2]مؤتكفات به معني شهرهاي زيرو رو شده میباشد که عبارتند از: «عموره» «صوغر» و «صبوييم».[3]
: ثمود قومی از عرب اصیل بوده اند که در سرزمین "وادی القری"بین مدینه و شام زندگی می کردند و این قوم از اقوام بشر ما قبل تاریخند و تاریخ جزاندکی چیزی از زندگی این قوم را ضبط نکرده و گذشت قرنها باعث شده که اثری از تمدن آنهابر جای نماند بنا بر این دیگر به هیچ سخنی که در باره این قوم گفته شود اعتماد نیست.
آنهاخیلی بلند،بزرگ ،وخیلی نیرومند بودند. چنان بودندکه میتوانستند بازو هایشان اطراف یک تنه درخت بگذارندوآن را از ریشه بکنند...
سالهاست که تصویری به عنوان تصویر نوجوانی رسول خدا (ص) در ایران انتشار مییابد. بسیاری از مردم
در عین نشان دادن علاقه شان به این تصویر، این پرسش را مطرح میکنند که تصویر یاد شده از کجا آمده است؟
شنیده شده است که کسانی در پاسخ میگویند این تصویری است که بحیرای راهب در سفری که حضرت به
همراه عمویش ابوطالب به شام داشت، آن را کشیده است. اما در واقع درستی این پاسخ در معرض تردید قرار دارد.
مقاله زیر کوششی است برای بازشناسی منبع اصلی این تصویر. نویسنده استدلالهای خاص خود را دارد و تلاش
کرده تا نشان دهد اصل این تصویر از کجا آمده است. شاید باب بحث در این باره همچنان باز باشد. عنوان اصلی
مقاله چنین است :The Story of PictureShiite Depictions of MuhammadPierree Centlivre & Micheline Centlivres-Demont
در مجلهISIM Review 17Spring 2006pp. 18-19
شیعیان ایران سابقه دیرینهای در به تصویر کشیدن اعضای خاندان حضرت محمد(ص) و خود ایشان دارند. از اواخر دهه نود،
پوسترهای پرفروشی منقش به تصویر حضرت محمد(ص) در ایران چاپ شده است که در آنها حضرت محمد به صورت
جوانی خوشچهره تصویر گردیده است. این پوسترها امروزه با استفاده از فن آوریهای روز و ابزارها و تکنیکهای مختلف
تولید میگردند. با وجود این، ساختار تصاویر هنوز سنتی هستند، پس زمینه آنها رنگ سادهای دارد و رنگها به سادگی
در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند. به علاوه، این تصاویر همواره خصوصیات و صفاتی دارند که تمایز آنها را از دیگر عکسها آسان
میسازد، به عنوان مثال شمشیر دو لبه حضرت علی(ع). اما تصویری که در اینجا بدان خواهیم پرداخت، اساسا با تصاویر
قبلی متفاوت است: این تصویر نوجوانی خوشقیافه با چشمانی لطیف و چهرهای دلنشین را نشان میدهد که تا حد
زیادی یادآور نقاشیهای اواخر رنسانس است، به خصوص تصاویر نوجوانانی که توسط « کاراواجیو » کشیده شده، همچون
« پسری با سبد میوه » (رم، گالری بورقس) و یا « پدر جان تمهید دهنده » ( موزه کاپیتال). همان نرمی مخملشکل گونهها،
همان دهان نیمه باز و همان نگاه نوازشگر. هرچند نسخ متفاوتی از این تصویر وجود دارد، اما همه آنها صورتی جوان را نشان
میدهند که اغلب در زیر آنها نوشته شده محمد رسول الله و یا حتی اطلاعات دقیقتری درباره دورهای از زندگی محمد(ص)
که این عکس بدان متعلق است و حتی منبع عکس داده شده است.یک اکتشاف جالبدر سال 2004، در حین بازدید از یک
نمایشگاه عکس مختص به دو عکاس لهنرت و لاندارک ، تصادفا موفق به کشف ریشه این پوستر ایرانی شدیم و آن عکسی
بود که لهنرت بین سالهای 1904 و 1906 در تونس گرفته بود، و سپس در اوایل دهه بیست به صورت کارت پستال چاپ
و توزیع شده بود.« رادولف فارانتز لهنرت » ـ 1878 – 1948 ـ که اهل جمهوری چک امروزی بود، در سال 1904 به
همراه « ارنست هاینریش لاندارک » ـ 1878 – 1966 ـ آلمانی به تونس آمد، اولی به عنوان عکاس و دومی به عنوان
ناشر و مدیر. از آنجایی که لهنرت در سال پیش از آن اقامتی کوتاه در تونس داشت، علاقه زیادی به مناظر طبیعی
و ساکنان آنجا پیدا کرده بود. شرکت این دو به صورت تخصصی به چاپ تصاویر از مناظر زیبا در تونس و مصر میپرداخت
و هزاران عکس و کارتپستال از این مناطق چاپ نمود.به گزارش کتابخانه تاریخ اسلام و ایران، لهنرت که در موسسه
هنرهای گرافیکی وین تحصیل کرده بود، روابطی با اعضای جنش « پیکچرالیسم » که عکاسی را به عنوان اثر هنری
میدانستند، داشت. عکسهای لهنرت نه تنها بیابان، تپههای شن روان، بازارها و مناطق محلی تونس را نشان
میداد، بلکه شامل تصاویری از پسران و دختران نابالغ جوان بود که سنی بین کودکی و نوجوانی و چهرهای بین زن
و مرد داشتند. این تصاویر معمولا مطابق سلیقه مشتریان اروپایی تهیه شده بود که تصویری وسوسه انگیز و وهمآمیز از
شرق داشتند. لهنرت بدون شک در تهیه عکسها از این مساله استفاده نموده، ولی نبوغ قابل توجهی نیز به خرج داده است.
عکسهای او به صورت چاپ نقره ای، گراورسازی شده و چهاررنگ چاپ شده است. اکثر این کارت پستالها از سال 1920 در آلمان
چاپ شده و در مصر پخش شده است.چاپها و متنهای منطبقهیچ شکی نیست که کارت پستال نشان داده شده
در شکل 1، که براساس شماره گذاری شرکت آنها، شماره 106 است و به عنوان مدل پوسترهای ایرانی مورد استفاده
قرار گرفته است. به علاوه، نام کارت پستال شماره 106 محمد است، که این خود به تنهایی میتواند نشان دهد که چرا
تصویرگران ایرانی آنرا به عنوان مدلی از حضرت محمد(ص) انتخاب نمودهاند. بدون شک، همه نسخ موجود از این عکس،
همه از عکس شماره 106 الگوبرداری کردهاند با این تفاوت که نسخ اولیه به عکس اصلی شبیه ترند. بدین ترتیب، لهنرت
ناخواسته در قلب یک اسطوره قرار گرفته است.سوال درباره ارتباط بین توصیف مرسوم از چهره پیامبر و چهره جوان تونسی،
هنوز بدون پاسخ مانده است. تصویر نمایشگر چهره یک نوجوان خندان است، با دهانی نیمه باز، عمامهای بر سر و گل
یاسمنی بر گوش. همین چهره در کارت پستالهای دیگری و تحت عناوین دیگری از قبیل احمد، جوان عرب و غیره تصویر
شده است.کشف مسیری که باعث گردیده تصاویر چاپ شده در دهه بیست به دست ناشران تهران و قم در دهه نود برسد،
برای ما ممکن نبوده است. اما این سوال وجود دارد که چه چیزی باعث شده که ناشران ایرانی شباهتی بین پیامبر
اسلامی در سنین نوجوانی و تصویر یک جوان تونسی بیابند؟قبل از جنگ جهانی اول، تصویر محمد در مجله نشنال
جئوگرافی در ژانویه سال 1914 و تحت مقالهای با عنوان اینجا و آنجا در شمال آفریقا چاپ شد که زیر آن نوشته شده
بود عربی با یک گل. در دهه بیست، کارت پستالهای تونسی این دو عکاس بین سربازان فرانسوی در شمال آفریقا بسیار
محبوب بود. در دهههای هشتاد و نود، کتب متعددی شامل عکس این نوجوان چاپ شد، ولی اغلب آنها عنوانی غیر از
محمد به عکس دادهاند.در نسخ ایرانی فعلی، اصلاحاتی روی تصویر انجام شده و از فریبندگی چهره نوجوان چیزهایی
نگه داشته شده است ولی از زیبایی جذاب آن کاسته شده است. شانه سمت چپ اندکی با پارچه پوشانده شده است
و دهان و چشمها اندکی اصلاح شده است. به طور کلی میتوان گفت که هنرمندان ایرانی سعی کردهاند جنبههای زیبا
پسندانه تصویر را کاهش دهند و تصویر را از حالت جذاب خارج نموده، به آن زیبایی مقدسی ببخشند.عنوان یکی از
پوسترها (تصویر 2) این است: تصویر روحانی حضرت محمد، در سن 18 سالگی درهمراهی عمویش در یک سفر
تجاری از مکه به دمشق. به علاوه ادعا شده است که این تصویر توسط یک کشیش مسیحی کشیده شده و تصویر اصلی
آن در موزه رم قرار دارد.ریشه مسیحی؟همانطور که پیش از این نیز گفته شد، برخی از نوشتهها برای این اثر ریشهای
مسیحی قائلند، و نه یک ریشه اسلامی که این مساله مسلمانان را از گناه نگاه به صورت پیامبر و یا تصویرگری چهره وی،
مبری میسازد. به علاوه، این موید این مطلب است که مسیحیان حضرت محمد [ص] را در همان سنین کودکی به
عنوان شخصیتی الهی پذیرفته اند. این داستان از یک کشیش مسیحی کاتولیک یا ارتدکس به نام بحیرا صحبت میکند
که بر اساس داستان، در حین گشت و گذار حضرت در سوریه وی را براساس نشانه پیامبری بین شانههایش بازشناخته است.
پیامبر آینده باید میگفته است : «هنگامی که من به آسمان و ستارهها مینگرم خود را بالاتر از ستارهها مییابم».
به همین دلیل است که در بعضی عکسها ستارههایی در پس زمینه عکس دیده میشود.هرچند که هیچ توصیفی
درباره چهره حضرت محمد(ص) در نوجوانی وجود ندارد، ولی توصیفاتی از چهره وی در بزرگسالی گفته شده است :
گفته شده که وی پوستی سفید داشته، چشمانی سیاه، گونههایی صاف، ابروان پرپشت و کمانگونه. دنداندهای
مرتب و مویشان کمی موجدار بوده است. این خصوصیات در مورد نوجوان تصویر شده در پوسترهای ایرانی دیده
میشود. در حقیقت این تصویری از یک تصویر و نمایشی از یک نمایش است. به عبارت دیگر، تصویرگران ایرانی
مدلی از حضرت محمد(ص) را انتخاب کردهاند که نمایانگر زیبایی، جوانی و توازن است.
نوروز یکی از کهنترین جشنهای به جا مانده از دوران باستان است. خاستگاه نوروز در ایران باستان است و
هنوز مردم مناطق مختلف فلات ایران نوروز را جشن میگیرند. زمان برگزاری نوروز، در آغاز فصل بهار است.
نوروز در ایران و افغانستان آغاز سال نو محسوب میشود و در برخی دیگر از کشورها تعطیل رسمی است.
بنا به پیشنهاد جمهوری آذربایجان ،مجمع عمومی سازمان ملل در نشست ۴ اسفند ۱۳۸۸ (۲۳ فوریه ۲۰۱۰)
۲۱ ماه مارس را بهعنوان روز جهانی عید نوروز، با ریشهٔ ایرانی بهرسمیت شناخت و آن را در تقویم خود جای داد.
در متن به تصویب رسیده در مجمع عمومی سازمان ملل، نوروز، جشنی با ریشه ایرانی که قدمتی بیش از ۳ هزار
سال دارد و امروزه بیش از ۳۰۰ میلیون نفر آن را جشن میگیرند توصیف شدهاست.
پیش از آن در تاریخ ۸ مهر ۱۳۸۸ خورشیدی، نوروز توسط سازمان علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد، به
عنوان میراث غیر ملموس جهانی، به ثبت جهانی رسیدهبود. در ۷ فروردین ۱۳۸۹ نخستین دورهٔ
جشن جهانی نوروز در تهران برگزار شد و این شهر به عنوان «دبیرخانهٔ نوروز» شناخته شد.
زمان نوروز
جشن نوروز از لحظه اعتدال بهاری آغاز میشود. در دانش ستارهشناسی، اعتدال بهار
یا اعتدال ربیعی در نیمکره شمالی زمین به لحظهای گفته میشود که خورشید از صفحه
استوای زمین می گذرد و به سوی شمال آسمان میرود. این لحظه، لحظه اول برج حمل
نامیده میشود، و در تقویم هجری خورشیدی با نخستین روز (هرمز روز یا اورمزد روز)
از ماه فروردین برابر است. نوروز در تقویم میلادی با ۲۱ یا ۲۲ مارس مطابقت دارد.
در کشورهايی مانند ایران و افغانستان که تقويم هجری شمسي به کار برده میشود،
نوروز، روز آغاز سال نو است. اما در کشورهای آسیای میانه و قفقاز، تقويم میلادی متداول
است و نوروز به عنوان آغاز فصل بهار جشن گرفته میشود و روز آغاز سال محسوب نمیشود.
واژهٔ نوروز
واژه نوروز یک اسم مرکب است که از ترکیب دو واژهٔ فارسی «نو» و «روز» به وجود آمده است.
این نام در دو معنی بهکار میرود:
۱) نوروز عام: روز آغاز اعتدال بهاری و آغاز سال نو
۲) نوروز خاص: روز ششم فروردین با نام «روز خرداد»
ایرانیان باستان از نوروز به عنوان ناوا سرِدا یعنی سال نو یاد میکردند. مردمان ایرانی
آسیای میانه نیز در زمان سغدیان و خوارزمشاهیان، نوروز را نوسارد و نوسارجی به معنای
سال نو مینامیدند.
نوروز در زمان سلسله هخامنشیان

کوروش دوم بنیانگذار هخامنشیان، نوروز را در سال ۵۳۸ قبل از میلاد،
جشن ملی اعلام کرد. وی در این روز برنامههایی برای ترفیع سربازان،
پاکسازی مکانهای همگانی و خانههای شخصی و بخشش محکومان اجرا مینمود.
این آیینها در زمان دیگر پادشاهان هخامنشی نیز برگزار میشده است. در زمان داریوش یکم،
مراسم نوروز در تخت جمشید برگزار میشد. البته در سنگنوشتههای بهجا مانده از دوران
هخامنشیان، بهطور مستقیم اشارهای به برگزاری نوروز نشده است. اما بررسی ها بر روی
این سنگنوشتهها نشان میدهد که مردم در دوران هخامنشیان با جشنهای نوروز آشنا
بودهاند، و هخامنشیان نوروز را با شکوه و بزرگی جشن میگرفتهاند. شواهد نشان میدهد
داریوش اول هخامنشی، به مناسبت نوروز در سال ۴۱۶ قبل از میلاد سکهای از جنس
طلا ضرب نمود که در یک سوی آن سربازی در حال تیراندازی نشان داده شده است.
در دوران هخامنشی، جشن نوروز در بازهای زمانی میان ۲۱ اسفند تا ۱۹ اردیبهشت برگزار
میشده است.
نوروز در زمان اشکانیان و ساسانیان
در زمان اشکانیان و ساسانیان نیز نوروز گرامی داشته میشد. در این دوران، جشنهای
متعددی در طول یک سال برگزار میشد که مهمترین آنها نوروز و مهرگان بوده است.
برگزاری جشن نوروز در دوران ساسانیان چند روز (دست کم شش روز) طول میکشید
و به دو دوره نوروز کوچک و نوروز بزرگ تقسیم میشد. نوروز کوچک یا نوروز عامه پنج روز
بود و از یکم تا پنجم فروردین گرامی داشته میشد و روز ششم فروردین (خردادروز)،
جشن نوروز بزرگ یا نوروز خاصه برپا میشد. در هر یک از روزهای نوروز عامه، طبقهای
از طبقات مردم (دهقانان، روحانیان، سپاهیان، پیشهوران و اشراف) به دیدار شاه میآمدند
و شاه به سخنان آنها گوش میداد و برای حل مشکلات آنها دستور صادر میکرد.
در روز ششم، شاه حق طبقات گوناگون مردم را ادا کرده بود و در این روز، تنها نزدیکان
شاه به حضور وی میآمدند.
شواهدی وجود دارد که در دوران ساسانی سالهای کبیسه رعایت نمیشدهاست.
بنابراین نوروز هر چهار سال، یک روز از موعد اصلی خود (آغاز برج حمل) عقب میماند
و درنتیجه زمان نوروز در این دوران همواره ثابت نبوده و در فصل های گوناگون سال جاری
بوده است.
اردشیر بابکان، بنیان گذار سلسله ساسانیان، در سال ۲۳۰ میلادی از دولت روم که از وی
شکست خورده بود، خواست که نوروز را در این کشور به رسمیت بشناسند. این درخواست
مورد پذیرش سنای روم قرار گرفت و نوروز در قلمرو روم به Lupercal معروف شد.
در دوران ساسانیان، ۲۵ روز پیش از آغاز بهار، در دوازده ستون که از خشت خام برپا
میکردند، انواع حبوبات و غلات (برنج، گندم، جو، نخود، ارزن، و لوبیا) را میکاشتند و
تا روز شانزدهم فروردین آنها را جمع نمیکردند. هر کدام از این گیاهان که بارورتر شود،
در آن سال محصول بهتری خواهد داد. در این دوران همچنین متداول بود که در بامداد نوروز،
مردم به یکدیگر آب بپاشند. از زمان هرمز اول مرسوم شد که مردم در شب نوروز آتش روشن نمایند.
[ همچنین از زمان هرمز دوم، رسم دادن سکه در نوروز بهعنوان عیدی متداول شد.
نوروز پس از اسلام
از برگزاری آیینهای نوروز در زمان امویان نشانهای در دست نیست و در زمان عباسیان
نیز به نظر میرسد که خلفا گاهی برای پذیرش هدایای مردمی، از نوروز استقبال میکردهاند.
با روی کار آمدن سلسلههای سامانیان و آل بویه، جشن نوروز با گستردگی بیشتری برگزار شد.
در دوران سلجوقیان، به دستور جلالالدین ملکشاه سلجوقی تعدادی از ستاره شناسان ایرانی
از جمله خیام برای بهترسازی گاهشمار ایرانی گرد هم آمدند. این گروه، نوروز را در یکم بهار قرار
دادند و جایگاه آن را ثابت نمودند.بر اساس این گاهشمار که به تقویم جلالی معروف شد،
برای ثابت ماندن نوروز در آغاز بهار، مقرر شد که هر چهار سال یکبار، تعداد روزهای سال را
(بهجای ۳۶۵ روز)، برابر با ۳۶۶ روز در نظر بگیرند. طبق این قاعده، میبایست پس از انجام این
کار در ۷ دوره، در دوره هشتم، به جای سال چهارم، بر سال پنجم یک روز بیفزایند.
این گاهشمار از سال ۳۹۲ هجری آغاز شد.
نوروز در دوران صفویان نیز برگزار میشد. در سال ۱۵۹۷ میلادی، شاه عباس صفوی مراسم
نوروز را در عمارت نقش جهان اصفهان برگزار نمود و این شهر را پایتخت همیشگی ایران اعلام
نوروز از دیدگاه اسلام و تشیع
در اسلام و به ویژهٔ آیین تشیع به نوروز به عنوان روزی خجسته نگاه شده است و
بر گرامی داشتن آن تأکید شده است. از دیدگاه شیعه، نوروز روز ظهور امام زمان است.
در حدیثی از امام صادق آمده است:
- «روز نوروز همان روزی است که خداوند در آن از بندگانش پیمان گرفت که او را پرستش
- کنند و هیچ چیزى را شریک او ندانند و این که به پیامبران و اولیایش ایمان بیاورند و آن
- نخستین روزی است که خورشید در آن طلوع کرده، و بادهاى باردار کننده در آن وزیده
- است و گلها و شکوفههاى زمین آفریده شده است. و آن روزیست که کشتى نوح(ع)
- به کوه جودى قرار گرفت. و آن روزى است که در آن قومى که از ترس مرگ از خانههاى
- خود بیرون آمدند و آنها هزارها نفر بودند پس خداوند آنها را بمیراند و سپس آنها را در این
- روز زنده کرد. و آن روزیست که جبرئیل بر پیامبر (ص) فرود آمد. و آن همان روزیست که
- ابراهیم(ع) بتهاى قوم خود را شکست. و آن همان روزیست که پیغمبر خدا، امیرالمومنین
- على(ع) را بر دوش خود سوار کرد تا بتهاى قریش را از بالاى خانه خدا به پائین انداخت
- و آنها را خرد کرد...»