خيري از عمر گرانمايه نديديم و گذشت
روز آخر شد و جز سايه نديديم و گذشت
خوش نظرگاه غريبي است جهان ليكن حيف
اصل را در پس پيرايه نديديم و گذشت
نردبان هم قد معراج خدا حاصل شد
وندرين چوب الف پايه نديديم و گذشت
دامن آه گرفتم برسم كوي تو ليك
پاي در سلسله را مايه نديديم و گذشت
قسمتم شد دل بيمايه، سپس شرم حضور
در صف عشق تو همپايه نديديم و گذشت
مهرباني و وفا، دست رفاقت، بخشش
در دل مردم بيمايه نديديم و گذشت
در جوار دل اگر داشت دلي ميل حضور
ما كه جز طعنه همسايه نديديم و گذشت
مثل ما در فلكم هيچ به دامن نگرفت
اثر از موهبت دايه نديديم و گذشت
نظرات شما عزیزان: