كي از پيامبران مرسل، حضرت الياس است كه نام مباركش در قرآن در دو مورد آمده است، در يك جا به عنوان انساني شايسته در رديف زكريا و عيسي و يحيي ـ عليهم السلام ـ ذكر شده (انعام ـ 85) و در جاهاي ديگر به عنوان پيامبر مرسل ياد شده است (صافّات، 123).
گرچه طبق بعضي از اقوال الياس ـ عليه السلام ـ همان ادريس، يا خضر يا ايليا است، ولي از ظاهر آيات قرآن استفاده ميشود كه او به طور مستقل، يكي از پيامبران است.
و در آية 130 سورة صافات ميخوانيم: «سَلامٌ عَلى إِلْياسِينَ؛ سلام بر اِلْياسين»
سپس در آية 132 ميفرمايد: «إِنَّهُ كانَ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ؛ او از بندگان مؤمن ما است.»[1]
كلمة الياسين همان الياس است كه يا و نون بر آن افزوده شده است، و نيز احتمال دارد نظر به اين كه پدرش ياسين نام داشت، او را الياسين خواندند.
الياس از پيامبران بني اسرائيل و از نوادههاي هارون ـ عليه السلام ـ[2] برادر موسي ـ عليه السلام ـ است، و از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده كه الياس از پيامبران عابد بني اسرائيل بود.[3]
شيوة دعوت الياس ـ عليه السلام ـ
حضرت الياس ـ عليه السلام ـ از طرف خدا مأمور هدايت بت پرستان شد، كه به قول بعضي، آنها در بَعْلُبك (كه اكنون در كشور لبنان قرار گرفته) بودند. الياس ـ عليه السلام ـ آنها را به تقوا و پاكسازي دعوت كرد. و از بت پرستي و پرستش بت بَعْلُ (كه بت بزرگ آنها بود) برحذر داشت، و قوم بت پرست را به خاطر پرستش بت، سخت نكوهش نمود و به آنها فرمود: خداي يكتا و بيهمتا پروردگار شما و پدران پيشين شما است، مربي و تربيت كنندة شما او است، همة نعمتهايي كه داريد از او است، و حل هر مشكلي به دست با كفايت او ميباشد، چرا جز او را ميپرستيد؟ دست از تقليد كوركورانه برداريد، و روش نياكان خود را دنبال نكنيد، خداي حقيقي را بپرستيد.
ولي قوم خيره سر و خود خواه او، گوش به اندرزهاي او ندادند، و به هدايتهاي منطقي و دلسوزانة او اعتنا نكردند، و به تكذيب او پرداختند، خداوند به آنها هشدار داد كه روزي خواهد آمد كه آنها در دادگاه عدل الهي قرار خواهند گرفت و در عذاب دوزخ، احضار خواهند شد.[4]
ايمان گروه اندكي به دعوت الياس ـ عليه السلام ـ
تبليغات الياس ـ عليه السلام ـ باعث شد كه عدهاي از بندگان خالص خدا، به او ايمان آوردند، و برخلاف مسلك جامعه، سنّت شكني نموده، و باطل را رها كرده و به حق پيوستند. با اين كه چنين كاري در شرايط سخت آن عصر، بسيار دشوار بود، ولي آنها سنت باطل تقليد كوركورانه و جمله بياساس «خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو» را رها كرده، و دعوت به حق الياس ـ عليه السلام ـ را باور كردند و جزء ياران او شدند.[5]
مناجات حضرت الياس ـ عليه السلام ـ در سجده
مفضل بن عمر ميگويد: همراه دوستان براي ملاقات با امام صادق ـ عليه السلام ـ رهسپار شديم. به در خانة آن حضرت رسيديم و ميخواستيم اجازة ورود بگيريم. پشت در شنيديم كه آن حضرت سخني ميگويد، ولي آن سخن عربي نبود و خيال كرديم كه به لغت سرياني است. سپس آن حضرت گريه كرد، و ما هم از گرية او به گريه افتاديم، آن گاه غلام آن حضرت بيرون آمد و اجازة ورود داد.
ما به محضر امام صادق ـ عليه السلام ـ رسيديم. پس از احوالپرسي، من به امام عرض كردم: «ما پشت در، شنيدم كه شما سخني كه عربي نيست و به خيال ما سرياني است، تكلم ميكردي، سپس گريه كردي و ما هم با شنيدن صداي گرية شما به گريه افتاديم».
امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: «آري من به ياد الياس افتادم كه از پيامبران عابد بني اسرائيل بود، و دعايي را كه او در سجده ميخواند، ميخواندم»، سپس امام صادق ـ عليه السلام ـ آن دعا (و مناجات) را به لغت سرياني، پشت سر هم خواند، كه سوگند به خدا هيچ كشيش و اُسقفي را نديده بودم كه همانند آن حضرت، آن گونه شيوا و زيبا بخواند، و بعد آن را براي ما به عربي ترجمه كرد و فرمود: الياس در سجودش چنين مناجات ميكرد:
«اَتُراكُ مُعَذِّبِي وَ قَدْ عَفَّرْتُ لَكَ فِي التُّرابِ وَجْهِي، اَتُراكَ مُعَذَّبِي وَ قَد اِجْتَنَبْتُ لَكَ الْمَعاصِي، أتُراكَ مُعَذَّبِي وَ قَدْ اَسْهَرْتُ لَكَ لَيلِي؛ خدايا آيا به راستي تو را بنگرم كه مرا عذاب كني، با اين كه روزهاي داغ به خاطر تو (با روزه گرفتن) تشنگي كشيدم؟!، آيا تو را بنگرم كه مرا عذاب كني، در صورتي كه براي تو، رخسارم را (در سجده) به خاك ماليدم؟!، آيا تو را بنگرم كه مرا عذاب كني با آن كه به خاطر تو، از گناهان دوري گزيدم؟!، آيا تو را ببينم كه مرا عذاب كني با اين كه براي تو، شب را به عبادت به سر بردم؟!»
خداوند به الياس، وحي كرد: «سرت را از خاك بردار كه من تو را عذاب نميكنم»
الياس عرض كرد: «اي خداي بزرگ، اگر اين سخن را گفتي (كه تو را عذاب نميكنم) ولي بعداً مرا عذاب كردي چه كنم؟! مگر نه اين است كه من بندة تو و تو پروردگار من هستي؟»
باز خداوند به او وحي كرد:
«اِرْفَعْ رَأسَكَ فَاِنِّي غَيرُ مُعَذَّبِكَ، اِنِّي اِذا وَعَدْتُ وَعْداً وَ فَيتُ بِهِ؛ سرت را از سجده بردار كه من تو را عذاب نميكنم و وعدهاي كه دادم به آن وفا خواهم نمود.»[6]
پی نوشتها
[1]. اين آيه بيانگر آن است كه منظور آل ياسين نيست، بلكه اِلياسين است.
[2]. به اين ترتيب: «الياس بن ياسين بن فنحاص بن عيزار بن هارون» (مجمع البيان، ج 8، ص 457).
[3]. اصول كافي، ج 1، ص 227.
[4]. صافات، 124ـ127؛ بحار، ج 13، ص 392.
[5]. صافات، 128.
[6]. اصول كافي، ج 1، ص 227.
اشاره:
از امام صادق(ع) نقل شده است كه در آن هنگام آقاي ما، قائم(ع) به خانة خدا به پشت خود تكيهزده ميگويد: «اي مردم هركه ميخواهد آدم و شيث را ببيند، بداند كه من آدم و شيث هستم و هركه ميخواهد نوح و فرزندش سام را ببيند، بداند كه من همان نوح و سامم و هر كه مايل است ابراهيم و اسماعيل را ببيند، بداند كه من همان ابراهيم و اسماعيل ميباشم و هركه ميخواهد موسي و يوشع را ببيند، من همان موسي و يوشع هستم و هركس ميخواهد عيسي و شمعون را ببيند، من همان عيسي و شمعون هستم و هركه ميخواهد محمد(ص) و اميرالمؤمنين، علي(ع) را ببيند، بداند من همان محمد و علي هستم و هركه ميخواهد حسن و حسين را ببيند، بداند كه من همان حسن و حسينم، و هركه ميخواهد امامان از ذرية حسين را ببيند، بداند كه من همان ائمة اطهار هستم. دعوتم را بپذيريد و به نزدم جمع شويد كه هرچه گفتهاند و هرچه را نگفتهاند، به شما خبر ميدهم».
اين حديث دلالت دارد بر اينكه تمام صفات انبياي عظام و مكارم ائمة اطهار(ع) در وجود امام عصر - أرواحنا فداه- جمع است و از آن حضرت آشكار ميگردد. در قسمتهاي قبل شباهتهاي ميان آن حضرت(ع) و چند پيامبر بزرگ الهي را بررسي كرديم، اينك توجه شما را به ادامة آن جلب ميكنيم.
شباهت به حضرت الياس(ع)
الياس (ع) خداوند عمرش را ـ همچون حضرت خضر(ع) ـ طولاني ساخته است، همينطور خداوند تعالي عمر حضرت امام زمان(ع) را نيز طولاني نموده است.
حضرت الياس(ع) نيز ـ مانند خضر(ع) ـ هر سال به حج ميرود و در آنجا با هم ملاقات ميكنند. دليل بر اين معني اينكه در تفسير امام حسن عسكري(ع) نقل گرديده است كه پيغمبر اكرم(ص) به زيد بن ارقم فرمودند:
خضر و الياس هر سال در مراسم حج همديگر را ملاقات ميكنند.1
حضرت قائم(ع) نيز هرسال به حج ميرود ـ چنانكه در باب شباهتشان به خضر(ع) نيزگذشت.
حضرت الياس(ع) از قومش فرار كرد و از نظر آنان غايب شد، هنگامي كه ميخواستند او را بكشند.
امام عصر(ع) نيزا ز قوم خود فرار كردند و از ديدة مردم غايب شدند، هنگامي كه ميخواستند آن حضرت را به قتل برسانند.
حضرت الياس(ع) هفت سال غايب شد و قائم(ع) نميدانم تا كي غيبتش ادامه خواهد داشت.
الياس(ع) در كوه دشواري سكونت كرد و حضرت قائم(ع) نيز مطابق در روايت علي بن مهزيار اهوازي فرمودند:
پدرم ابومحمد(ع) به من سفارش كرد كه مجاورت نكنم قومي را كه خداوند بر آنها غضب كرده و لعنتشان نموده و براي آنان در دنيا و آخرت ننگ و خواري است و براي آنها عذاب دردناكي است، و مرا دستور فرمود كه از كوهساران جز دشوار آنها و از بلاد جز جاهاي پست را برنگزينم و خداوند تقيه را آشكار فرمود، و آن را بر من گماشت، پس من در تقيهام تا روزي كه اجازه داده شود خروج نمايم.
عرض كردم: اي آقاي من اين امر كي خواهد بود؟ فرمودند: هرگاه بين شما و راه كعبه فاصله و جدايي افتاد و آفتاب و ماه جمع شدند، و كواكب و ستارگان آنها را در ميان گرفتند... .2
خداوند متعال به دعاي حضرت الياس(ع) يونس پيغمبر را در حالي كه كودك بود، بعد از چهارده روز از فوتش زنده كرد ـ چنانكه در حديث آمده ـ 3.
همچنين خداوند متعال به بركت امام زمان(ع) و به دعايشان مردگان بسياري را زنده خواهد كرد پس از گذشت سالها از مرگشان؛ از جمله اصحاب كهف، و بيست و پنج نفر از قوم موسي ـ كه به حق قضاوت ميكنند و با آن عدالت مينمايند ـ و يوشع بن نون وصي حضرت موسي، و مؤمن آل فرعون و سلمان فارسي و ابودجانة انصاري، و مالك اشتر، و نيز نقل شده است كه حضرت الياس(ع) هم از ياران حضرت قائم(ع) است.4
حضرت الياس(ع) را خداوند به آسمان بالا برد، چنانكه از ابن عباس روايت شده است.
حضرت قائم(ع) را نيز خداوند متعال پس از ولادت،به آسمان برد.
گفته ميشود حضرت الياس(ع) به فرياد دردمندان ميرسد و گمشدگان مضطر را در بيابانها و دشتها راهنمايي ميكند، و خضر آنها را در جزاير درياها فريادرسي مينمايد.
حضرت قائم(ع) نيز به دردمندان رسيدگي مينمايد و گمشدگان را هدايت ميفرمايند و در خشكي و دريا ـ بلكه در زمين و آسمان ـ به فرياد بيچارگان ميرسند و اين است فضل الهي كه به هركه بخواهد عنايت ميكند.
حضرت الياس(ع) به اذن خداي تعالي برايش از آسمان مائده آمده، چنانكه روايت شده كه پيغمبر اكرم(ص) از قلة كوهي صدايي شنيدند كه ميگفت: خدايا مرا از امت رحمت شدة آمرزيده شده قرار ده. پيغمبر(ص) به آنجا رفت، ناگاه ديد پيرمرد فرتوتي هست كه قامتش سيصد ذراع ميباشد، هنگاميكه رسول خدا(ص) را ديد با او معانقه كرد سپس گفت: من هر سال يكبار غذا ميخورم و حالا وقت آن است. كه ناگاه مائدهاي از آسمان فرود آمد، و هر دو از آن خوردند، او حضرت الياس(ع) بود.
براي حضرت صاحبالزمان(ع) نيز مائده از آسمان نازل شده است.
شباهت به ذوالقرنين(ع)
ذوالقرنين پيغمبر نبود ولي مردم را به سوي خدا دعوت كرد و به تقوي و خداترسي ميخواند.
حضرت قائم(ع) نيز پيغمبر نيستند زيرا بعد از پيغمبر ما حضرت محمد مصطفي(ص) ديگر پيغمبري نيست، ولي آن حضرت نيز به سوي خداي تعالي و تقوي و پرهيزگاري دعوت مينمايند.
ذوالقرنين بر مردم حجت5 بود.
امام عصر(ع) نيز بر همة اهل عالم حجت ميباشند.
خداوند ذوالقرنين را به آسمان دنيا بالا برد و از زمين براي او پردهبرداري شد و همه جاي زمين ـ از كوهساران و دشتها و درهها ـ از مشرق تا مغرب همه را مشاهده كرد و خداوند به او از هر چيزي علمي عنايت فرمود كه با آن حق و باطل را بشناسد، سپس به زمين فرستاده شد و به او وحي شد كه در دو ناحية غرب و شرق زمين سير كن.6
خداوند تعالي امام زمان(ع) را به بالاتر از آسمان اول برد، و سپس به زمين بازگرداند.
ذوالقرنين از قومش غيبتي طولاني داشت.
غيبت امام زمان(ع) نيز طولاني است، و از امام عسكري(ع) نيز نقل شده است كه در پاسخ به اين سؤال كه: چه سنتي از خضر و ذوالقرنين در قائم(ع) جاري است؟ فرمودند: «طول غيبت.»
ذوالقرنين، بنا بر آنچه در قرآن كريم آمده به خاور و باختر زمين رسيد. حضرت قائم(ع)، نيز همينطور خواهند بود. روايت شده است كه رسول الله(ص) ميفرمودند: ذوالقرنين بندة صالحي بود كه خداوند او را بر بندگان حجت قرار داده بود،پس قوم خود را به سوي خدا و تقوي فرا خواند، آنها بر شاخ او زدند كه از نظرشان مدتي غايب شد تا اينكه دربارهاش گفتند: هلاك شد يا در كدام بيابان رفت؟ سپس ظاهر شد و به سوي قومش بازگشت، ولي آنها بر شاخ ديگرش زدند، و در ميان شما( امت مسلمان) نيز كسي هست كه بر سنت و روش او است، و به درستي كه خداوند عزّوجل ذوالقرنين را در زمين مكنت داد و براي او از هر چيزي سببي عنايت فرمود تا به شرق و غرب زمين رسيد، خداوند تبارك و تعالي سنت او را در قائم(ع) از فرزندانم نيز جاي خواهد ساخت تا به شرق و غرب زمين دست يابد، تا جايي كه هيچ آبگاه و جايگاهي از آن ـ هموار و ناهموار، كوه و دشت ـ باقي نماند مگر اينكه آن را زير پاهاي او قرار دهد، و خداوند عزوجل گنجينههاي زمين را به وسيلة او پر از عدل و قسط مينمايد چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.7
ذوالقرنين ما بين مشرق و مغرب را گرفت و تصرف كرد.
امام عصر(ع) نيز مشرق و مغرب زمين را به تصرف خويش درخواهند آورد.
ذوالقرنين پيغمبر نبود ولي به او وحي شد.
بر حضرت قائم(ع) نيز هرچند پيغمبر نيستند، وحي ميشود.
ذوالقرنين بر ابر سوار شد.
حضرت قائم(ع) نيز بر ابر مينشينند. حضرت امام باقر(ع) فرمودند:
ذوالقرنين ميان دو ابر مخيّر شد، ولي او ابر رام را انتخاب كرد، و ابر سخت براي صاحب شما ذخيره گرديد.
راوي ميگويد: عرض كردم: سخت كدام است؟ فرمود:
هر آن ابري كه در آن رعد و صاعقه يا برق باشد. صاحب شما بر آن سوار ميشود، باري؛ او سوار ابر ميشود و به سببها ميرسد، سببهاي آسمانهاي هفتگانه و زمينهاي هفتگانه، پنج معمور و دو بخش ويران8.
از حضرت امام صادق(ع) نيز مانند همين روايت نقل شده است.
شباهت به حضرت شعيب
حضرت شعيب(ع) قوم خود را به سوي خدا دعوت كرد تا اينكه عمرش طولاني و استخوانهايش كوفته شد، سپس از نظرشان غايب گشت ـ تا آنجا كه خدا خواسته بود ـ و دوباره به صورت جواني به آنها بازگشت.9
حضرت قائم(ع) نيز با وجود طول عمر به صورت جواني ظاهر ميشوند كه كمتر از چهل سال دارد. از حضرت امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمودند:
آنكه از چهل سال بيشتر داشته باشد صاحب اين امر نيست.10
حضرت شعيب(ع) از محبت خداوند آنقدر گريست تا ديدگانش از بين رفت، خداي عزوجل چشمانش را بازگرداند، دوباره گريست تا آنكه نابينا شد، باز خداوند ديدگانش را بينا كرد باز هم گريست تا كور شد، بار ديگر خداوند بينايي را به او بازگرداند. 11
حضرت قائم(ع) در زيارت ناحيه [خطاب به جد بزرگوارشان حضرت امام حسين(ع)] چنين بيان داشتهاند:
و لأبكينّ عليك بدل الدّموع دما.
و به جاي اشك بر تو خون ميگريم.
حضرت شعيب(ع) در قوم خود گفت:
بقيّة الله خيرٌ لكم إن كنتم مؤمنين.12
آنچه خداوند باقي گذارده برايتان بهتر است اگر ايمان داشته باشيد.
دربارة حضرت قائم(ع) نيز امام باقر(ع) فرمودند:
هنگامي كه قائم(ع) خروج كند به كعبه تكيه ميزند، و 313 مرد نزدش حاضر ميشوند، پس اولين سخني كه به زبان ميآورد اين آيه است: «بقيّة الله خيرٌ لكم إن كنتم مؤمنين» سپس ميفرمايد:
من بقية الله در زمين و خليفة خدا و حجت او بر شما هستم، پس هيچ مسلماني بر او سلام نميكند، مگر اينكه چنين ميگويد: «السّلام عليك يا بقيّة الله في أرضه» و چون شمارة يارانش به يك عقد كه ده هزار نفر است رسيد، خروج ميكند. پس در زمين هيچ معبودي جز خداوند عزوجل باقي نميماند، بتها و اصنام و غير آنها نابود ميشود و آتش در آنها ميافتد، و اين امر پس از غيبت طولاني خواهد بود تا خداوند معلوم سازد چه كسي در غيبت ايمان ميآورد و اطاعت ميكند.13
تكذيبكنندگان حضرت شعيب(ع) به آتشي كه از ابري كه بر آنها سايه افكنده بود بيرون آمد، سوختند، چنانكه خداوند عزوجل ميفرمايد:
فكذّبوه فأخذهم عذابُ يوم الظّلّة إنّه كان عذاب يومٍ عظيمٍ.14
پس او را تكذيب كردند و آنگاه عذاب روز سايبان [ابر صاعقه خيز] آنان را فرو گرفت كه همانا آن عذاب روز بزرگي بود.
قائم(ع) نيز تمام بتها و معبودهاي غير خدا در زمان ظهور آن حضرت خواهد سوخت.
شباهت به حضرت موسي(ع)
حضرت موسي(ع) دوران حملش مخفي بود.
حضرت قائم(ع) نيز همينطور، دوران حملشان مخفي بود.
حضرت موسي(ع) ولادتش مخفيانه صورت گرفت.
حضرت قائم(ع) نيز ولادتشان مخفيانه انجام شد.
موسي(ع) از قومش دو غيبت داشت كه يكي از ديگري طولانيتر بود، غيبت اول از مصر بود و غيبت دوم هنگامي كه به سوي ميقات پروردگارش رفت. مدت غيبت نخستين 28 سال بود.
و مدت دومين غيبت چهل شب بود، خداوند متعال فرموده است:
فتمّ ميقات ربّه أربعين ليلةً.15
كه ميقات [وعدهگاه] پروردگارش چهل شب به پايان رسيد.
حضرت قائم(ع) نيز دو غيبت داشتهاند كه يكي از ديگري طولانيتر ميباشد.
حضرت موسي(ع) خداوند تعالي با او سخن گفت و فرمود:
إنّي اصطفيتك علي النّاس برسالاتى و بكلامى آتيتك و كن من الشّاكرين.16
همانا من به وسيلة رسالتها و كلام خودم تو را بر مردم برتري دادم پس آنچه به تو دادم بگير و از سپاسگزاران باش.
حضرت قائم(ع) نيز همينطور خداوند متعال با آن حضرت(ع) سخن گفت هنگامي كه آن حضرت را به سراپردة عرش بالا بردند.17
حضرت موسي(ع) از قوم خود و ديگران از ترس دشمنانش غايب شد، خداوند عزوجل ميفرمايد:
فخرج منها خائفاً يترقّب.18
پس از آن [ديار] ترسان و نگران بيرون رفت.
حضرت قائم(ع) نيز از ترس دشمنان خويش غايب شدهاند.
حضرت موسي(ع) هنگامي كه غايب شد، قومش در منتهاي رنج و فشار و مشقت و ذلت واقع شدند، كه دشمنانشان پسران آنها را ميكشتند و زنانشان را زنده ميگذاشتند.
شيعيان و دوستان حضرت قائم(ع) نيز در زمان غيبت آن حضرت(ع) در منتهاي سختي و فشار و ذلت ميافتند (تا خداوند كساني را كه ايمان آوردهاند پاك كند و كافرين را هلاك سازد).19
از حضرت امام باقر(ع) در بيان شباهت حضرت قائم(ع) به جمعي از پيغمبران آمده است كه فرمودند:
و اما روش موسي(ع) ترس مداوم و طول غيبت و پنهان بودن ولادت و رنج و زحمت شيعيان بعد از او بر اثر آزار و خواري كه از دشمنان ببينند تا آنگاه كه خداي عزوجل ظهور حضرتش را اجازه دهد و او را ياري كند و بر دشمنش پيروز نمايد.20
حضرت اميرالمؤمنين(ع) نيز نقل شده است كه فرمودند:
زمين پر از ظلم و ستم خواهد شد تا جايي كه احدي كلمة الله را جز مخفيانه نگويد، سپس خداوند متعال قوم صالحي را خواهد آورد كه آن را پر از قسط و عدل نمايند چنانكه پر از ظلم و ستم شده باشد21
حضرت موسي(ع) هنگامي كه قومش در بيابان سرگردان و گم شدند و در آن حال سالها به سر بردند، هرگاه فرزندي برايشان متولد ميشد، پيراهني بر او بود به قامت خودش، مانند پوست بدن.22
براي شيعيان حضرت قائم(ع) نيز در عصر ظهور همين امر خواهد بود، چنانكه در كتاب المحجة از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمودند:
وقتي قائم ما به پا خيزد زمين به نور پروردگارش روشن ميگردد، و بندگان از نور خورشيد بينياز ميشوند و شب و روز يكسان ميگردد، و مرد در زمان آن حضرت هزار سال عمر كند و هر سال برايش پسري متولد شود، و دختري برايش متولد نگردد، پيراهني به قامتش او را ميپوشاند و هر چه بزرگتر شود آن پوشش نيز بزرگتر ميگردد، و به هر رنگي كه بخواهد ميشود.23
حضرت موسي(ع)، بني اسرائيل منتظر قيامش بودند، چون كه به آنها خبر داده شده بود كه فرج آنها به دست او است.
حضرت قائم(ع) نيز شيعيانشان منتظر آن حضرت(ع) هستند، زيرا كه به آنها خبر دادهاند كه فرجشان بر دست آن حضرت است.
حضرت موسي(ع) خداوند متعال دربارهاش ميفرمايد:
و لقد آتينا موسي الكتاب فاختلف فيه.24
ما به موسي كتاب را داديم پس در آن اختلاف شد.
شيخ طبرسي ميگويد: منظور اين است كه قومش در آن اختلاف كردند يعني در صحت كتابي كه بر او فرود آمد.25
حضرت قائم(ع) نيز همينطور، در كتابي كه با او است ـ كه اميرالمؤمنين(ع) جمع كرده است يعني همان قرآني كه نزد حضرت حجت(ع) است اختلاف ميشود. حضرت امام باقر(ع) دربارة آية فوق ميفرمايند:
در آن اختلاف كردند همچنان كه اين امت در كتاب اختلاف نمودند، و در كتابي كه با قائم هست نيز اختلاف خواهند كرد تا جايي كه مردم بسياري آن را منكر خواهند شد، كه آنها را پيش ميكشد و گردنشان را ميزند.26
از حضرت امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمودند: اصحاب موسي به نهري آزمايش شدند.27
اصحاب حضرت قائم(ع) نيز به مانند آن مبتلا خواهند شد.28
حضرت موسي(ع) خداوند متعال او را عصايي عنايت فرمود، و آن را معجزهاش قرار داد.
به حضرت قائم(ع) نيز همان عصا اختصاص يافته است، و حضرت امام باقر(ع) فرمودند:
عصاي موسي از آنِ آدم بود، سپس به شعيب رسيده بود، و آنگاه به موسي بن عمران، آن عصا نزد ما است و من آن را پيشتر ديدهام سبز رنگ است به همان وضعي كه از درختش گرفته شده، و اگر استنطاق شود سخن ميگويد، براي قائم ما(ع) آماده شده، به وسيلة آن همان كارها را انجام دهد كه موسي انجام ميداد، و هر چه مأمور شود انجام ميدهد، و هر كجا افكنده شود با زبان خود نيرنگهاي دشمنان را برميگيرد.29
علامه مجلسي(ره) ميگويد: در نام عصا اختلاف است، ابن جبير گفته: اسمش «ماشاءالله» است، و مقاتل گفته: نامش «نفعه» است، و بعضي «غياث» و بعضي ديگر «عليق» گفتهاند. آگاهان به علم گذشتگان گفتهاند كه عصاي موسي دو سر داشت كه بيخ هر يك از آنها كژي داشت و نيزة آهنيني در انتهايش بود، پس هرگاه موسي(ع) شب هنگام به بياباني وارد ميشد و مهتاب نبود، دو سر عصا تا آنجا كه چشم كار ميكرد روشنايي ميداد، هرگاه با كمبود آب مواجه ميشد آن را در چاه وارد ميكرد كه تا ژرفاي چاه امتداد مييافت، و سر آن مانند دلو ميشد، و هر وقت به غذا نياز داشت، با عصاي خود به زمين ميكوفت خوردنيها از آن بيرون ميآمد، و چنان بود كه هرگاه ميوهاي اشتها ميكرد آن را در زمين مينشاند، پس غنچههاي همان درختي كه موسي اشتها كرده بود ظاهر ميشد و همان موقع ميوه ميداد. و گفته ميشود: عصاي موسي از چوب بادام بود، هرگاه گرسنه ميشد آن را در زمين مينشاند برگ و ميوه ميداد، و از آن بادام ميخورد، و هرگاه با دشمن خود مقاتله ميكرد بر دو شاخة عصا دو مار آشكار ميشد كه با هم نبرد ميكردند، عصا را بر كوه سخت ناهموار ميزد و نيز به درختها و خارها و گياهها ميزد راه بازميشد، و هر وقت مي خواست از رودي بدون كشتي عبور كند عصا را بر آن ميزد، راه وسيعي برايش باز ميشد كه در آن ميرفت.
و آن حضرت ـ كه درود خدا بر او باد ـ گاهي از يك شاخة عصا شير مينوشيد و از ديگرش عسل، و چون در راه خسته ميشد بر آن مينشست كه به هركجا ميخواست بدون دويدن و پازدن او را برساند، و نيز راه را نشانش ميداد و با دشمنانش مقاتله ميكرد، هنگامي كه موسي(ع) به بوي خوش نيازمند ميشد، از آن عصا بوي خوشي بيرون ميزد تا جايي كه لباسهاي او را خوشبو ميكرد، اگر در راهي بود كه دزداني داشت كه مردم از آنها ترس داشتند، عصا با او تكلم ميكرد و به او ميگفت: به فلان سمت راهت را تغيير ده، به وسيلة آن برگهاي درختان را بر گوسفندان خود فرو ميريخت، با آن درندگان و مارها و حشرات را از خود دفع ميكرد، چون به سفر ميرفت آن را بر گرده مينهاد و وسائل و لباس و غذا و آب و ... را به آن ميريخت... .30
اين عصا در اين زمان متعلق و مخصوص به مولا و آقاي ما حضرت مهدي ـ صلوات الله عليه ـ ميباشد.
حضرت موسي(ع) با ترس از مصر فرار كرد، خداوند عزوجل به نقل از او ميفرمايد:
پس آنگاه كه از [كيفر] شما بيمناك شدم از شما گريختم.31
حضرت قائم(ع) نيز از ترس اشرار، از شهرها گريختند و در بيابانهاي بيآب و علف مسكن گزيدهاند. با وجود اين به نزد مردم ميآيند، و در ميان آنها راه ميروند و از احوالشان باخبر ميشوند. در حالي كه آنها حضرتش را نميشناسند. هنگام ظهورشان نيز به خاطر ترس از سفياني از مدينه فرار خواهند كرد.
حضرت موسي(ع) خداوند دشمنش ـ قارون ـ را به زمين فرو برد چنانكه خداوند عزوجل ميفرمايد:
پس او و خانهاش را در زمين فرو برديم.32
حضرت قائم(ع) نيز خداوند متعال دشمنانش ـ لشكر سفياني ـ را به زمين فرو خواهد برد.
حضرت موسي(ع) چون دستش را بر ميآورد، ميدرخشيد و سفيدي آن بينندگان را خيره ميساخت.33
نور حضرت قائم(ع) چنان ميدرخشد تا جايي كه مردم از نور آفتاب و ماه بينياز شوند.
حضرت موسي(ع) از سنگ برايش دوازده چشمه جوشيد.
از حضرت امام باقر(ع) نقل شده است كه فرمودند:
هرگاه قائم(ع) ظهور نمايد با پرچم رسولالله(ص) و انگشتري سليمان و سنگ و عصاي موسي قيام خواهد كرد، پس دستور ميدهد منادي آن حضرت اعلام كند كه: هيچ كس از شما آب و غذا و علوفه برندارد. اصحاب آن حضرت ميگويند: ميخواهد ما و چهارپايانمان را از گرسنگي و تشنگي بكشد! پس آن حضرت حركت ميكند اصحاب هم در خدمتش حركت ميكنند، و اولين منزلي كه فرود ميآيد به سنگ ميزند از آن غذا و آب و علوفه بيرون ميآيد، پس از آن ميخورند و ميآشامند و چهارپايان را نيز علوفه ميدهند تا در پشت كوفه به نجف برسند.34
همچنين از امام صادق(ع) از پدر بزرگوارشان نقل شده است كه فرمودند: چون قائم(ع) در مكه قيام كند و بخواهد به كوفه برود، سخنگوي آن حضرت ندا ميكند؛ كسي از شما خوردني و آشاميدني برندارد، و آن حضرت سنگ موسي بن عمران را ـ كه از آن دوازده چشمه جوشيد ـ با خود برميدارد، پس به هيچ منزلي فرود نيايد مگر اينكه آن را نصب فرمايد و چشمهها از آن جوشد پس هر كه گرسنه باشد سير و هر كه تشنه باشد سيراب ميگردند.35
حضرت موسي(ع) فرعون براي كشتن او افراد بسياري را كشت، ولي آنچه خدا خواست همان شد.
فرعونهاي زمان ائمة اطهار(ع) نيز به منظور قتل حضرت قائم(ع) چه بسيار از فرزندان پيغمبر(ص) را كشتند، چنانكه از امام صادق(ع) دربارة بيان شباهت آن حضرت به موسي(ع) چنين نقل شده است: وقتي فرعون مطلع شد كه زوال و نابودي حكومتش بر دست او (موسي) است دستور داد كاهنان را حاضر كنند، پس آنها را بر نسب براندازندة حكومتش دلالت كردند، و اينكه آن شخص از بنياسرائيل است، پس پيوسته دستور ميداد كه شكم زنان باردار بنياسرائيل را پاره كنند تا آنجا كه بيست و چند هزار نوزاد را كشت ولي نتوانست به موسي دست يابد، زيرا كه خداوند تبارك و تعالي او را حفظ كرد. و همين طور بنياميه و بنيالعباس وقتي دانستند كه سقوط سلطنت و رياست امرا و جبارانشان به دست قائم ما خواهد بود، به دشمني ما پرداختند و شمشيرهاي خود را در كشتن آل رسول(ص) و نابود كردن نسل آن حضرت به كار گرفتند به طمع اينكه به قتل قائم(ع) دست يابند. البته خداوند عزوجل نميپذيرند كه امر خود را براي يكي از ستمكاران فاش نمايد. مگر اينكه نور خود را به كمال رساند هر چند كه مشركين را خوش نيايد.36
موسي(ع) خداوند در يك شب امرش را اصلاح فرمود، همچنين خداوند در يك شب امر حضرت قائم(ع) رااصلاح خواهد كرد.37
خداوند متعال به منظور امتحان قوم حضرت موسي(ع) ظهور آن حضرت را تأخير انداخت تا كساني كه گوساله پرستيدند از كساني كه خداي عزوجل را پرستيدند جدا شوند، خداوند به همين منظور ظهور حضرت قائم(ع) را به تأخير انداخته است.
شباهت به حضرت هارون(ع)
حضرت هارون(ع) را خداوند متعال به آسمان بالا برد و سپس بار ديگر به زمين بازگرداند. از حضرت امام صادق(ع) روايت شده كه فرمودند:
موسي به هارون گفت: «بيا با هم به كوه طور سينا برويم»، چون با هم رفتند ناگاه خانه اي ديدند كه بر در آن درختي بود بر روي آن دو پيراهن، پس موسي به هارون گفت: «جامههايت را برافكن و داخل اين خانه شو و اين دو حله را به بر كن و بر تخت بخواب». هارون همين كار را كرد، پس چون بر تخت آرميد، خداوند او را به سوي خود قبض كرد و خانه و درخت برداشته شد. موسي به سوي بنياسرائيل بازگشت و به آنها خبر داد كه خداوند هارون را قبض روح كرد و به سوي خود بالا برد، گفتند: دروغ ميگويي تو او را كشتهاي، پس موسي به درگاه الهي شكوه كرد، خداوند متعال به فرشتگان امر فرمود تا او را بر تختي مابين زمين و آسمان فرود آوردند تا اينكه بنياسرائيل او را ديدند و دانستند كه مرده است.38
حضرت قائم(ع) را نيز خداوند بعد از ولادت به آسمان بالا برد سپس به سوي زمين بازگرداند.
حضرت هارون(ع) از راه دور سخن موسي را ميشنيد همچنان كه موسي سخن هارون را از راه دور ميشنيد. اين نكته را صاحب كتاب بديعالزهور نقل نموده است.
دربارة حضرت قائم(ع) نيز از امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمودند: هنگامي كه قائم ما به پا خيزد خداوند عزوجل در گوشها و چشمهاي شيعيان ما خواهد افزودبه طوري كه بين آنها و حضرت قائم(ع) پيكي نخواهد بود، با آنها سخن ميگويد و آنها ميشنوند، و به او نگاه ميكنند در حالي كه در جاي خودش باشد.39
پينوشتها:
٭ مكيال المكارم في فوائد الدعاء للقائم(ع)، صص 300ـ280.
1. تفسير العسكري، ص5.
2. تبصرة الولي، ص781.
3. و گفته شده: آنكه خداوند به دعاي الياس زندهاش كرد، اليسع بوده.
4. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج53، ص90.
5. در حديث است كه نامش عياش و در حديث ديگر است كه نامش عياشا بوده، و مجلسي(ره) گفته: از اخبار بر ميآيد كه اين غير از اسكندر است و او در زمان ابراهيم و اولين پادشاهان بعد از نوح بوده است. (مؤلف).
6. مجلسي، همان، ج12، ص198.
7. صدوق،كمالالدين، ج2، ص394.
8. مجلسي، همان، ج12، ص182؛و الاختصاص، ص194.
9. همان، 12/319.
10. همان، 52/319.
11. همان، 12/380.
12. سورة هود(11)، آية 86.
13. صدوق، همان، ج1، ص331.
14. سورة شعراء(24)، آية 189.
15. سورة اعراف(7)، آية 144.
16. سورة اعراف(7)، آية 144.
17. مجلسي، همان، ج51، ص27.
18. سورة قصص(28)، آية 21.
19. سورة آل عمران(3)، آية 141.
20.صدوق، همان، ج1، ص327.
21.مجلسي، همان، ج51، ص117.
22. مجمعالبيان، ج1، ص117.
23. بحراني، المحجة، صص185-184.
24. سورة هود، آية 110.
25. مجمعالبيان، ج5، ص198.
26. روضه كافي، 278.
27. سورة بقره(2)، آية 249.
28.مجلسي، همان، ج52، ص332.
29.صدوق، همان، ج2، ص673.
30. مجلسي، همان، ج13، ص60.
31. سورة شعرا(24)، آية 21.
32. سورة قصص(28)، آية 81.
33. سورة اعراف(7)، آية 108.
34. مجلسي، همان، ج52، ص351 ؛ نعماني،غيبت، ص238.
35. راوندي، الخرايج و الجرايح، ص110.
36.صدوق، همان، ج2، ص354.
37. همان، ص377.
38.مجلسي، همان، ج13، ص368.
39. روضه كافي، 240.
نظرات شما عزیزان: