ناصرالدین شاه در یکی از سفرهایش به فرنگ ، با خودش تلسکوپ آورد. گفت تلسکوپ را بالای شمسالعماره کار گذارند تا شاه هر از گاهی برود و خانه های مردم را رصد کند. در یکی از رصدها ، شاه مردی را دید که روی پشت بام خانه ايی ایستاده در گوشه ايی ، معامله ی خودش را به سمت مقعد خودش فشار میدهد. شاه خوب که نگاه کرد و رصد کرد دید هدف مرد گویا فرو بردن آن معامله به مقعد خودش است! دستور داد تا بروند آن مردک پدر سوخته را بیاورند تا او را مواخذه کند. مرد را آوردند. شاه گفت "مردک. روی پشت بام چکار میکردی؟ مادر به خطا! معامله ی خودت را در سوراخ خودت میکردی؟" مرد با ناله گفت: " اعلا حضرت همایونی. ولله ما این معامله را در کون هر کسی فرو کردیم بختش باز شد و از زیر دست ما که جَست وزیر و وکیل و خان شد! گفتیم کمی هم این معامله ی بختگشا را در کون خودمان فرو کنیم تا بختمان باز شود"
شاه از جواب مرد خنده اش گرفت و دستور داد تا 5 تومان به عنوان انعام این خنده به او بدهند. مرد 5 تومان را که گرفت رو کرد به شاه و گفت"اعلا حضرت شما خندیدید. مزاح گرفتید. اما خودتان دیدید که این معامله هنوز به لب سوراخ کون ما نرسیده 5 تومان عاید ما کرد. تا چه رسد که فرو رود
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط امین
آخرین مطالب